مسیحیت و حکومت

مسیحیت و حکومت
تعالیم سیاسی کتاب مقدس به عنوان یکی از مهمترین عوامل گسترش مسیحیت بشمار می رود 

پولس به عنوان یکی از تاثیر گزار ترین اشخاص مسیحی ، مردم را به تبعیت از حکومت ها و پرداخت مالیات به آنها توصیه می کرد. وی معتقد بود هر قدرتی از سوی خداست. پس باید تابع و فرمانبردار قدرت ها بود؛  و هر کسی با حکومت زمان خود مقابله کند، در واقع با خواست خدا مقابله کرده و اگر کشته شود خونش به هدر رفته است. او حکمرانان را مجری غضب خدا و خدمتگزاران خدا می خواند. وی به ایمانداران اینطور تعلیم می داد که تسلیم حکمرانان و صاحب منصبان زمان خود باشند. او در بخشی از سخنان خود تبعیت کامل از قوانین قیصر ، که فردی بت پرستی بود را از افتخارات خود به شمار می آورد.
در شورایی که برای محاکمه وی تشکیل شده بود، فردی به صورت او سیلی می زند. پولس در اعتراض به این حرکت با حالتی غضبناک به او می گوید «خدا تو را خواهد زد». اطرافیان به وی اعتراض کرده و می گویند آیا به کاهن اعظم خدا اهانت می کنی؟ پولس در پاسخ می گوید نمي‌دانستم این دستور کاهن‌اعظم بوده و اعتراض خود را پس می گیرد!

این اتفاق اگر چه ساده به نظر می رسد اما نشان دهنده این است که طبق تعالیم پولس، حتی اگر کسی هیچ خطایی هم نکرده باشد و حکومت او را به ناحق مجازات نماید حق هیچ اعتراضی ندارد.

و این به عنوان یک نمونه از مجموعه دلایلی است که چرایی استقبال حکومت ها را از مسیحیت و گسترش آن در جامعه برای ما روشن می سازد.
از دیگر دلایل استقبال سیاستمداران از تفکر مسیحی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
طبق مطالب پیش گفته و تعلیمات پولس مردم می بایست
- حکومت ها را به رسمیت بشناسند و با آن مخالفت ننموده و علیه آن قیام نکنند.
- به حکومت ها مالیات بپردازند.
- احکام جزایی صادر شده از طرف حکومت را حتی اگر به ضرر آنها باشد بپذیرند.
- چون طبق آموزه های مسیحی همه حکومتها از جانب خداوند است و حاکمان نمایندگان خدا بر روی زمین بشمار می روند در نتیجه حکومتها مقدس بوده و مخالفت با حاکم گناه بحساب می آید.
لذا حاکمان که ترجیح می دادند بر چنین مردمی که زمینه ی پذیرش ظلم در آنها وجود دارد حکومت کنند، خود از مبلغان مسیحی حمایت می کردند تا با رواج آن مردم هیچ گونه اعتراضی نسبت به تصمیمات و نحوه عملکرد آنها نداشته باشند. از این رو بود که مسیحیت برای گسترش خود نیازی به جنگ و کشور گشایی نمی دید. صلح و آرامشی که از طریق اینگونه آموزه ها در کشور رواج می یافت خود زمینه ساز تبلیغ و گسترش مسیحیت را فراهم می کرد. فی الواقع این تفکر مسیحی برای گسترش خود به جای جنگ از یک نوع سیاست استعماری و استحماری بهره می برد. صلح، آرامش و محبت از جمله شعارهای اصلی مبلغین مسیحی است. اما در نهایت این شعارها به جای منافع مردم، منافع حکومت ها را تامین می کند.

داستان از این قرار بود که مبلغین مسیحی با شعار برقراری صلح، آرامش و محبت میان مردم به میدان آمده و آموزه های خود را بر حکام عرضه می کردند. از آنجائیکه محتوای تبلیغی مسیحیان تماما در راستای تامین منافع حکومت قرار داشت و زمینه اعتراض مردم را به کلی از بین می برد، در واقع مجوز اعمال هر نوع ظلم و جنایتی را فراهم می کرد. در نتیجه گروهی که ضرر می کردند مردمی بودند که تحت هیچ شرایطی اجازه ی اعتراض به نوع مدیریت و عملکرد حاکمان را نداشتند. به این ترتیب تمام منافع این مدل از آموزه های مسیحی بین مبلغین و حکام تقسیم شده و مردم نصیبی به جز از دست رفتن منافع و حقوق خود نداشتند.
مسیحیانی که به شریعت موسی عمل نمی کنند، دستشان در قوانین اجتماعی بسته است. مسیحیت هیچ قانون دنیایی برای جلوگیری از ظلم ظالم، طریق بازخواست، یا مجازات ظالمین ندارد. لذا حکومت وقت با قوانینی که وضع می کند نقش مهمی در مدیریت جامعه خواهد داشت. لذا اگر در جامعه مسیحی دزدی، قتل، تجاوز به حریم انسانها و یا هر گناه دیگری رخ دهد، این حکومت است که برای آن مجازات تعیین می کند و کتاب مقدس در این مورد ساکت است. یک فرد مسیحی می داند که در هر شرایطی باید تابع حکومت زمان خود باشد و این حکومت است که با وضع قوانین مدنی، جامعه را مدیریت می کند. و بعضا این حکومت است که تعیین می کند چه چیزی گناه است و چه چیزی گناه نیست و چه گناهی چه مجازاتی دارد.
آنچه در باب حکومت در مسیحیت مورد توجه است این است که مسیحیت به غیر از قوانین مدنی ، جزایی و سایر شئون زندگی اجتماعی ، نظام سیاسی مشخصی نیز ندارد. به عبارت دیگر کتاب مقدس در این باره هیچ تعلیمی نمی دهد. طبیعی است حکومت ها نیز تا جائی از تبلیغ و گسترش مسیحیت حمایت می کنند که قانونی برای محدود کردن آنها تصویب نشود. لذا نه در تعالیم عیسی، نه در تعالیم حواریون و نه در مصوبه های شوراهای مسیحی هیچ اثری از وظیفه حاکم نسبت به مردم وجود ندارد. حق حاکم، وظیفه و مسئولیت او در قبال مردم، حق مردم و مسئولیت مردم در قبال حکومت از مهمترین موارد یک جامعه متمدن است که در مسیحیت هیچ آموزه و تعلیمی در مورد آن یافت نمی شود.