پیامبران در کتاب مقدس

کمتر پيامبري را در کتاب مقدس می توان يافت که آماج تهمت ها و نسبت هاي ناروا قرار نگرفته باشد از ابراهيم ، يعقوب و موسي گرفته تا حضرت مسيح!
بدون شک ، هيچ منطقي نمي تواند بپذيرد که پيامبران بزرگ الهي که اسوه و سرمشق مردم و رابط بين خدا وخلق هستند اين گونه غوطه ور در منجلاب گناه و فساد باشند!
چگونه مسيحيان مي توانند رهبري يک پاپ يا کاردينال بي دين یا گنهکار را بپذيرند، اما به راحتي بدترين نسبت ها را به بزرگترين پيامبران الهي پذيرا مي شوند؟!
پیامبرانی که شراب می نوشند، ، به خدا پرخاش می کنند ، زن و کودک شیر خواررا سر می برند! بت می پرستند، بت کده می سازند ، با زن شوهردار زنا می کنند، و سپس همسر وی را می کشند. زنازاده و فرزندان فاحشه اند ، از شدت شراب خواری مست می شوند، خیانت مي كنند ، به خدا دروغ مي بندند
به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید
شراب نوشیدن و مستی نوح
پس از طوفان، نوح ...به فلاحت زمین شروع كرد و تاكستانی غرس نمود. * و شراب نوشیده مست شد و در خیمة خود عریان گردید* و حام پدر كنعان برهنگی پدر خود را دید و دو برادر خود را بیرون خبر داد.(پیدایش : ۹ / ۲۰ ـ ۲۳)
ابراهیم ، زن خود را در اختیار پادشاه قرار می دهد
و ابرام به مصر فرود آمد... به زن خود ساراي گفت: اينک مي دانم که تو زن نيکو منظر هستي همانا چون اهل مصر تو را ببيند گويند اين زوجه اوست پس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند پس بگو که تو خواهر من هستي ... و امراي فرعون او را ديدند و او را در حضور فرعون ستودند پس وي را به خانه ی فرعون در آوردند و به خاطر وي با ابرام احسان نمود و او صاحب ميش ها و گاوان و ... شد و خداوند فرعون و اهل خانه او را سبب ساراي زوجه ابرام ب بلاياي سخت مبتلا ساخت و فرعون ابرام را خوانده گفت: ... چرا گفتي او خواهر منست، که او را به زني گرفتم (پيدايش ۱۲ : ۱۰ – ۱۹)

لوط با دختران خود زنا می کند
بعد از عذاب قوم لوط وی با دخترانش به غاری در صوغر رفتند و در آنجا زندگی می گذراندند که.... دختر بزرگ به كوچك گفت: “پدرما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست كه بر حسب عادت كل جهان به ما درآید. * بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.” * پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد.
و واقع شد كه روز دیگر، بزرگ به كوچك گفت: “اینك دوش با پدرم همخواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وی همخواب شو تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.” * آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر كوچك همخواب وی شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. * پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند.(پیدایش: فصل ۱۹ / آیه ۳۰ـ ۳۷)
پیامبر و دروغ بستن به خدا
نبی سالخورده ای در شهر بیت ئیل ساکن که که خبر دار شد نبی دیگری وارد شهر شده و قصد عزیمت از این شهر را دارد. شتابان سر راه نبی رهگذر رفت و... مرد خدا را گفت: “همراه من به خانه بیا و غذا بخور.” * او در جواب گفت كه “همراه تو نمیتوانم برگردم.... * زیرا كه به فرمان یَهُوَه به من گفته شده است كه در آنجا نان مخور و آب منوش و از راهی كه آمده‌ای مراجعت منما.”

او وی را گفت: “من نیز مثل تو نبی هستم و فرشته‌ای به فرمان یَهُوَه با من متكلم شده‌ گفت او را با خود به خانه‌ات برگردان تا نان بخورد و آب بنوشد.” اما وی را دروغ گفت. * پس همراه وی در خانه‌اش برگشته‌غذا خورد و آب نوشید.
و به آن مرد خدا كه از یهودا آمده بود‌ ندا كرده گفت: “یَهُوَه چنین میگوید: چونكه از فرمان یَهُوَه تمرد نموده‌ حكمی را كه یَهُوَه خدایت به تو امر فرموده بود نگاه نداشتی * و برگشته‌ در جایی كه به تو گفته شده بود غذا مخور و آب منوش غذا خوردی و آب نوشیدی لهذا جسد تو به قبر پدرانت داخل نخواهد شد.” * پس بعد از اینكه او غذا خورد و آب نوشید الاغ را برایش بیاراست یعنی به جهت نبی كه برگردانیده بود. * و چون رفت شیری او را در راه یافته كُشت و جسد او در راه انداخته شد (پادشاهان : ۱۳ / ۱۱ ـ ۲۵)

دزدیدن نبوت توسط یعقوب

" اسحاق دو فرزند داشت عیسو و یعقوب وی در اواخر عمر خود نابینا شده بود و تصمیم گرفت پس از خود برکت را به دست عیسو بسپارد اما رفقه همسر اسحاق بیشتر مایل بود یعقوب مالک برکت گردد اسحاق عیسو را طلبید و به وی گفت برو و دو نخجیر(خرگوش) صید کن و برای من بیاور تا بخورم و جانت را برکت دهم رفقه تا این سخنان را شنید نقشه ای کشید تا یعقوب مالک برکت شود ...
و رفقه جامة فاخر پسر بزرگ خود عیسو را كه نزد او در خانه بود گرفته به پسر كهتر خود یعقوب پوشانید * و پوست بزغاله ها را بر دستها و نرمة گردن او بست. * و خورش و نانی كه ساخته بود به دست پسر خود یعقوب سپرد. * پس نزد پدر خود آمده گفت: “ای پدر من!” گفت: “لبیك تو كیستی ای پسر من؟” * یعقوب به پدر خود گفت: “من نخست زادة تو عیسو هستم. (اسحاق) او را نشناخت زیرا كه دستهایش مثل دستهای برادرش عیسو موی دار بود. پس او را بركت داد. * و گفت: “آیا تو همان پسر من عیسو هستی؟” گفت: “من هستم.”
پس گفت: “نزدیك بیاور تا از شكار پسر خود بخورم و جانم تو را بركت دهد.” پس نزد وی آورد و بخورد و شراب برایش آورد و نوشید. * و پدرش‌اسحاق به وی گفت: “ای پسر من نزدیك بیا و مرا ببوس.” * پس نزدیك آمده او را بوسید و رایحة لباس او را بوییده او را بركت داد

پس از رفتن یعقوب عیسو از راه رسید و غذایی طبخ کرد و نزد پدر آورد:
پدرش اسحاق به وی گفت: “تو كیستی؟” گفت: “من پسر نخستین تو عیسو هستم.” * آنگاه لرزه ای شدید بر اسحاق مستولی شده گفت: “پس آن كه بود كه نخجیری صید كرده برایم آورد و قبل از آمدن تو از همه خوردم و او را بركت دادم و فی الواقع او مبارك خواهد بود؟”
... عیسو چون سخنان پدر خود را شنید نعره ای عظیم و بی نهایت تلخ برآورده .” پس گفت: “آیا برای من نیز بركتی نگاه نداشتی؟” * اسحاق در جواب عیسو گفت: “اینك او را بر تو آقا ساختم و همة برادرانش را غلامان او گردانیدم و غله و شیره را رزق او دادم. پس الآن ای پسر من برای تو چه كنم؟” * عیسو به پدر خود گفت: “ای پدر من آیا همین یك بركت را داشتی؟ به من به من نیز ای پدرم بركت بده!” و عیسو به آواز بلند بگریست . (سفر پیدایش : فصل ۲۷ / آیه ۱ ـ ۳۹)

زنا کردن داوود با زن شوهر دار

و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت‌بام خانة پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنی را دید كه خویشتن را شستشو می كند و آن زن بسیار نیكومنظر بود. * پس داود فرستاده دربارة زن استفسار نمود و او را گفتند كه “آیا این بتشَبع دختر ا‌َلِیعام زن اُوریای حِتِّی نیست؟” * و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وی آمده داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده به خانة خود برگشت. * و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت كه من حامله هستم.
* پس داود نزد یوآب فرستاد كه اوریای حِتِّی را نزد من بفرست و یوآب ا‌ُوریا را نزد داود فرستاد. * و چون اوریا نزد وی رسید داود از سلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسید. * و داود به اوریا گفت: “به خانه‌ات برو و پایهای خود را بشو.” پس اوریا از خانة پادشاه رفت و از عقبش خوانی از پادشاه فرستاده شد. * اما ا‌ُوریا نزد در خانة پادشاه با سایر بندگان آقایش خوابیده به خانة خود نرفت. * و داود را خبر داده گفتند كه “‌اُوریا به خانة خود نرفته است.” پس داود به ا‌ُوریا گفت: “آیا تو از سفر نیامده‌ای پس چرا به خانة خود نرفته‌ای؟
ا‌ُوریا به داود عرض كرد كه “تابوت و اسرائیل و یهودا در خیمه‌ها ساكنند و آقایم یوآب و بندگان آقایم بر روی بیابان خیمه نشینند و آیا من به خانة خود بروم تا اكل و شرب بنمایم و با زن خود بخوابم؟ به حیات تو و به حیات جان تو قسم كه این كار را نخواهم كرد.” و بامدادان داود مكتوبی برای یوآب نوشته به دست اوریا فرستاد. * و در مكتوب به این مضمون نوشت كه “اوریا را در مقدمة جنگِ سخت بگذارید و از عقبش پس بروید تا زده شده بمیرد.” (دوم سموئیل ۱۱: ۲-۱۶)

آیا داود پیامبر بود؟
برخي مي گويند داود پيامبر نبوده و از اين راه کارهاي او را توجيه مي کنند غافل از اين که شخصيت داود نه تنها از پيامبران کمتر نيست بلکه از بسياري از آنان نيز برجسته تر است، در جاي جاي کتاب مقدس از مکالمه ی او با خداوند صحبت شده است و از جمله اول سموئيل ۲۳ : ۲ و ۴ و دوم سموئيل ۲ : ۱ .
در دوم سموئيل ۲۳ : ۱ -۲ آمده است: «و اين است سخنان آخر داود : وحي "داود بن يسا" و وحي مردي که بر مقام بلند ممتاز گرديد ، مسيح خداي يعقوب و مغنّي شيرين اسرائيل روح خداوند به وسيله من متکلم شد و کلام او بر زبانم جاري گرديد »

در رساله به عبرانيان، نام داود در زمره اسامي پيامبران آمده است: « و ديگر چه گويم؟ زيرا که وقت مرا کفاف نمي دهد که از جدعون و با راق و شمشون و يفتاح و داود و سموئيل و انبيا اخبار نمايم که از ايمان تسخير ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند » ( عبرانيان ۱۱ : ۳۲ – ۳۳)
حتي اگر از تمام اين آيات صرف نظر نماييم توصيف ذيل در بيان مقام و عظمت داود کافي است :
" و من پادشاه خود را نصب کرده ام بر کوه مقدس خود صهيون ، فرمان را اعلام مي کنم خداوند به من گفته است تو پسر من هستي ، امروز تو را توليد کردم " ( مزامير ۲ : ۶ - ۷ )
سليمان بت خانه مي سازد
سلیمان ...را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند. * و در وقت پیری سلیمان واقع شد كه زنانش دل او را به پیروی خدایان غریب مایل ساختند ... * پس سلیمان در عقب عشتورَت خدای صیدونیان و در عقب مِلكوم رِجسِ عمونیان رفت.  ... آنگاه سلیمان در كوهی كه روبروی اورشلیم است مكانی بلند به جهت كَموش كه رِجسِ موآبیان است و به جهت مولَك رِجسِ بنیعمون بنا كرد. * و همچنین به جهت همة زنان غریب خود كه برای خدایان خویش بخور می سوزانیدند و قربانی ها می گذرانیدند عمل نمود. اول پادشاهان( ۱۱: ۳-۸)
سلیمان نویسنده سه کتاب از کتاب های کتاب مقدس است
البته برخي معتقدند که سليمان پيامبر نبوده است. واقعيت اين است که شخصيت برجسته سليمان در کتاب مقدس آمده است و به سختي مي توان قبول نمود که او پيامبر نبوده باشد.
«چون که اسم او سليمان خواهد بود... و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود و کرسي سلطنت او را بر اسرائيل تا ابدالآباد پايدار خواهم گردانيد» (اول تواريخ ۲۲ : ۹ – ۱۰)
«خود را از او دور نخواهم کرد....» (اول تواريخ ۱۷:۷ – ۱۴)
مهمتر از تمام اين توصيفات آنکه خداوند دوبار بر سليمان ظاهر شده بود: «خداوند بار ديگر به سليمان ظاهر شد چنانکه در جيحون بر وي ظاهر شده بود» (اول پادشاهان ۹ : ۲)

داوود ، سلیمان و عیسی ، فرزندان زنا!

« و يهودا زني مسمّي به تامار براي نخست زاده خود عير گرفت... چون يهودا او را بديد ، وي را فاحشه پنداشت زيرا که روي خود را پوشيده بود، پس از راه به سوي او ميل کرده گفت: بيا تا به تو در آيم، زيرا ندانست که عروس اوست... و چون وقت وضع حملش رسيد اينک توأمان در رحمش بودند... پس او را فارص نام نهاد» ( پيدايش ۳۸ : ۶ - ۲۹ )
در انجيل متي آمده است که عيسي ، سليمان و داود همگي از نسل فارص ولد الزنا بوده اند . ( متي ۱ : ۳ - ۱۶ )
در مورد حرام زاده آمده است « حرام زاده داخل جماعت خداوند نشود حتي تا پشت دهم احدي از او داخل جماعت خداوند نشود»
(تثنيه ۲۳ : ۲)
اليشع : اطفال را لعن و نفرين مي کند
و از آنجا به بيت ئيل بر آمد و چون او به راه بر مي آمد اطفال کوچک از شهر بيرون آمده او را مسخره نموده گفتند: « اي کچل بر آي اي کچل بر آي » و او به عقب برگشته ايشان را ديد و ايشان را به اسم يهوه لعنت کرد و دو خرس از جنگل بيرون آمده چهل و دو پسر از ايشان بدريد » (دوم پادشاهان ۲ : ۲۳ – ۲۴)

موسي و بي ادبي در سخن گفتن با خداوند 
«و موسي به خداوند گفت: چرا به بنده ی خود بدي نمودي ؟ ... آيا من به تمامي اين قوم حامله شده يا من ايشان را زاييد ه ام که به من مي گويي ايشان را در آغوش خود بردار... گوشت از کجا پيدا کنم تا به همه ی اين قوم بدهم؟ ... و اگر با من چنين رفتار نمايي پس هر گاه در نظر تو التفات يافتم مرا کشته نابود ساز تا بدبختي خود را نبينم .» (اعداد ۱۱ : ۱۱-۱۵)

هارون گوساله طلایی میسازد
«و موسي به هارون گفت: اين قوم به تو چه کرده بودند که گناه عظيمي بر ايشان آوردي؟ هارون گفت:... و به من گفتند براي ما خدايان بساز که پيش روي ما بخرامند... بديشان گفتم هر که را طلا باشد آن را بيرون کند پس به من دادند و آن را در آتش انداختم و اين گوساله بيرون آمد» (خروج ۳۲ : ۲۱ - ۲۴)

 « و خداوند بر هارون بسيار غضبناک شده بود تا او را هلاک سازد » ( تثنيه ۹ : ۲۰)

با خواندن اين فقرات به روشنی ، هارون يک فرد عصيانگر معرفي مي شود، اما بهتر است شخصيت او را از کتاب مقدس بررسي کنيم : هارون پيامبر خداوند بوده و همراه و ياور موسي و حتي معجزه ی تبديل عصا به اژدها نيز از او صادر شده است.
« و خداوند به موسي گفت ببين تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون، نبي تو خواهد بود» (خروج ۷ : ۱)
« و هارون عصاي خود را پيش روي فرعون و پيش روي ملازمانش انداخت واژدها شد» (خروج ۷ : ۱۰)