ولادت و نامگذاری
امام حسن (علیه السلام) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در مدینه متولد شدند.
ایشان نخستین پسری بود خانواده خود بودند.
زمانی که آنحضرت به دنیا آمدند حضرت رسول ایشان را در آغوش گرفته و فرمودند نام او را چه گذاشته اید؟
امام علی (علیه السلام) فرمود: ما در اینکار بر شما پیشى نمیگیریم.
پیامبر گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمود: من هم بر پروردگار پیشى نمیگیرم.
در این لحظه، فرشته وحى نازل شد و فرمود: ای پیامبر! على نزد تو به منزله هارون است برای موسى، پس نام فرزند هارون را برای او برگزین. نام فرزند او شبر(حسن) بود.پس نامش را حسن بگذار
امامت امام دوم شیعیان
مدت امامت آن حضرت ۱۰ سال بود و در این مدت سرسخت ترین دشمن او یعنی معاویه لحظه ای آنحضرت را راحت نگذاشت و مدام با دسیسه های مختلف به آزار ایشان می پرداخت.
خوارج نیز به خاطر دشمنی که با حکومت آل علی(علیه السلام) داشتند، در این توطئهها با معاویه همکاری می کردند.
معاویه گاهی در نامههای خود با اقرار به شایستگی امام حسن مینوشت: «پس از من، خلافت از آن توست. زیرا تو از هر کس بدان سزاوارتری.» و در آخرین نامه ای که میان معاویه و امام حسن علیه السلام رد و بدل شد معاویه برای امام پیام فرستاد که: «از این پس میان ما و شما به جز شمشیر نیست.»
امام حسن (علیه السلام) هم تصمیم خود برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه را دنبال کرد و رسماً اعلام جهاد فرمود.
اما پس از فراخوان نبرد ، متوجه دو جاسوس از سوی معاویه شد که پس از شناسایی آنان، دستور قتلشان را صادر کرد و به دنبال آن در نامهای به معاویه، این چنین نوشت: «... گویا خواهان جنگ هستی، به زودی آن را دیدار خواهی کرد» پس از آن حضرت به تدارک سپاه پرداخت و عده زیادی را مهیای جنگ با معاویه نمود اما قبل از شروع جنگ ، معاویه یکی از بهترین یاران امام حسن علیه السلام را به نام عبیدالله بن عباس را در قبال یک میلیون درهم خرید و او را به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ۸ هزار نفر از ۱۲ هزار نفر سپاهی که حضرت فراهم کرده بود به اردوگاه معاویه ملحق شدند و دین خود را به دنیا فروختند.
به علاوه که عدهای از سپاهیان امام بر او شوریده ، به خیمه اش ریختند و به غارت پرداختند، آنان حتی سجاده زیر پای حضرت وردای ایشان را ربودند لذا امام حسن (علیه السلام) بدون اینکه ردایی بر تن داشته باشد، سوار اسب شد و در ساباط به راه افتاد. همین که به جای تاریکی رسید، یکی از خوارج که در آنجا کمین کرده بود پیش آمد، لگام اسب حضرت (علیه السلام) را گرفت و گفت: «حسن! تو نیز همانند پدرت کافر شدی!» و خنجری مسموم به ران مبارک حضرت (علیه السلام) زد و جراحتی سخت به ایشان وارد کرد. این ضربت، به اندازه ای بود که حضرت (علیه السلام) بسیار رنجور و بیمار گشت.
با این اتفاق عدهای از کارگزاران معاویه در بین مردم شایعه کردند که امام قصد صلح با معاویه را دارد.
معاویه وقتی وضع را مساعد یافت، به امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد. امام ، در جمع یاران خود انتخاب یکی از گزینه های جنگ یا صلح را مطرح نمودند اما اکثریت به صلح با معاویه ، دشمن دیرینه خاندان اهل بیت علیهم السلام رای دادند و حضرت نیز چاره ای جز قبول نداشتند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه، مورد قبول امام حسن (علیه السلام) واقع شد.
امام حسن (علیه السلام) با پذیرش صلح از بردار کشی و خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و میخواست ریشه شیعیان آل علی (علیه السلام) را برکند جلوگیری فرمود. پس از قبول صلح ، معاویه به کوفه آمد تا قرارداد صلح را اجرا کند.
در عین حال که معاویه معاهده صلح با امام حسن علیه السلام را امضا کرده بود ولی هیچ گاه به آن پای بند نبود و به بهانه های مختلف به آزار و ایجاد ترس و وحشت برای آنحضرت می پرداخت
تا آنکه بالاخره موفق شد آن امام عزیز را درسن ۴۷ سالگی، به وسیله همسرایشان (جعده)، مسموم کرده و به شهادت برساند.
آزار دشمنان امام حسن علیه السلام با شهادت حضرت به پایان نرسید و هنگام دفن پیکر مطهر ، به دستور عایشه تابوت ایشان تیر باران شد! طبق آنچه که در تاریخ آمده برخی از این تیرها از چوبهای تابوت گذشت و بر بدن حضرت نشست!!
برخی خصوصیات اخلاقی امام حسن مجتبی علیه السلام
آنحضرت در بخشندگی و سخاوت سرآمد دوران خود بود تا جایی که دو بار همه مالش را در راه خدا انفاق کرد و سه بار همه مالش را با فقرا قسمت کرد ، حتی نعلین خود را...
در مدت عمر خود ، ۲۰ بار با پای پیاده به حج رفت وقتی از ایشان در این مورد سوال شد فرمود: من از خدا شرم دارم که دیدارش کنم و پیاده به خانه اش نرفته باشم.
تواضع و فروتنی آن حضرت
حسن بن علی(علیه السلام)بر عده ای از فقرا می گذشتند که چند تکه نان را با هم می خوردند و چون آن حضرت را دیدند تعارف کردند.امام (علیه السلام) پیاده شد و این آیه را خواند:
" براستی که خدا مستکبران را دوست نمی دارد "
و سپس شروع کرد به خوردن غذا و چون سیر شد آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی کرده و جامه نیز بر تن آنها پوشانید و فرمود:
با همه اینها فضیلت و برتری از آن ایشان است ، زیرا آنها بغیر از آنچه من را بدان پذیرایی کردند چیز دیگری نداشتند، ولی ما بیش از آنچه دادیم باز هم داریم!
برخورد امام علیه السلام با حیوانات
شخصی می گوید حسن بن علی(علیه السلام)را دیدم که غذا می خورد و سگی نیز در پیش روی او بود. آن حضرت هر لقمه ای که می خورد لقمه نیز به سگ می داد. من به آن حضرت عرض کردم: اجازه بدهید من این سگ را با سنگ بزنم و از سر سفره شما دور کنم؟
اما حضرت فرمودند: او را بحال خود بگذار که من از خدای عزوجل شرم دارم که حیوانی به من نگاه کند و من چیزی بخورم و به او نخورانم!
ماجرای امام حسن علیه السلام و مرد سیاه
حسن بن علی(علیه السلام)در یکی از این سفرها، از مکه به سوی مدینه حرکت کرد و پیاده می رفت، و در اثر همان پیاده روی، پاهای آن حضرت ورم کرد و برخی از همراهان عرض کردند: خوب است سوار شوید تا این ورم بر طرف گردد؟
امام(علیه السلام)فرمود: نه، ولی ما هنگامی که به منزلگاه می رسیم مرد سیاه چهره ای پیش ما خواهد آمد که با خود روغنی دارد و برای مداوای این ورم خوب است و شما آن روغن را از او بخرید و در خرید با او سختگیری نکنید و چانه نزنید.
برخی از همراهان و خدمتکاران عرض کردند: سر راه ما چنین منزلی که کسی بیاید و چنین دارویی بفروشد نیست!؟
فرمود: چرا این منزل سر راه ماست.
و به دنبال این گفتگو چند میل راه رفتند که مرد سیاه چهره ای پیش روی ایشان در آمد، امام حسن(علیه السلام)به خدمتکار خود فرمود: این است آن مرد سیاه(که گفتم)روغن را به قیمتی که می گوید از او بگیر، و چون نزد او رفت، مرد سیاه گفت: این روغن را برای چه کسی می خواهی؟
پاسخ داد: برای حسن بن علی بن ابیطالب
سیاه گفت: مرا نزد او ببر، و چون او را نزد امام(علیه السلام)بردند عرض کرد: ای پسر رسول خدا من از دوستان شمایم که بهایی نخواهم گرفت، ولی از خدا بخواه که مرا فرزند پسری صحیح و سالم روزی کند که شما خاندان را دوست بدارد، زیرا من که آمدم زنم در حال زاییدن بود.
امام(علیه السلام)فرمود: به خانه ات برو که خدای تعالی فرزند پسری سالم به تو خواهد داد.
مرد سیاه فورا به خانه اش رفت و مشاهده کرد که خداوند پسری سالم به او عنایت کرده، و آن مرد خوشحال به نزد امام حسن(علیه السلام)بازگشته و به آن حضرت دعا کرده و ولادت آن فرزند را اطلاع داد، و امام(علیه السلام)نیز روغن را به پاهای خود مالید و هنوز از آن منزل نرفته بودند که ورم پاهای آنحضرت برطرف گردید.
نمونه هایی از کرم و سخاوت امام(علیه السلام)
سخاوت امام حسن علیه السلام به گونه ای بود که هیچ گاه سائلی را رد نمی کردند و در برابر درخواست هیچ سائلی نه نمی گفتند ، وقتی دلیل آن را پرسیدند فرمودند: من سائل درگاه خدا هستم و شرم دارم که خودم از خدا درخواست کنم ولی سائلی را رد کنم ، خداوند مرا به دادن نعمتهایش عادت داده و من نیز خود را با احسان به دیگران عادت داده ام و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم خداوند نیز نعمتهایش را از من بگیرد.
نامه پر برکت
مردی نزد امام حسن(علیه السلام)آمده و اظهار نیازی کرد، امام(علیه السلام) فرمود: برو و حاجت خود را در نامه ای بنویس و برای ما بفرست ما حاجتت را برمی آوریم! آن مرد رفت و حاجت خود را در نامه ای نوشته برای امام(علیه السلام) ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه را خواسته بود به او عنایت فرمود.
شخصی که در آنجا نشسته بود عرض کرد: براستی چه پر برکت بود این نامه برای این مرد ای پسر رسول خدا!
امام(علیه السلام)فرمود: برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این بذل و بخشش قرار داد، مگر ندانسته ای که بخشش و خیر واقعی، آن است که بدون سؤال و درخواست باشد، و اما آنچه را پس از درخواست بدهی که آن را در برابر آبرویش پرداخته ای!
چه شاخه گل پر برکتی
شخصی می گوید من در خدمت حسن بن علی(علیه السلام)بودم که کنیزکی آمد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد.
حسن بن علی بدو گفت: تو در راه خدا آزادی
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بی ارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟
در پاسخ فرمود: خداوند در قرآن فرموده " وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها " (۸۶ نساء)( وقتی هدیه ای به شما دادند، هدیه بهتری به او بدهید) بهتر از شاخه گلی که او به من داد این بود که او را آزاد کنم
جملات کوتاه از امام حسن مجتبی (علیه السلام)
- بر شما باد به تفکر، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر و کلید در حکمت است.
- تمام کردن احسان، از آغاز کردن آن بهتر است.
- هر کس احسانهای خود را بر شمرد، بخشندگی خود را تباه کرده است.
- احسان آن است که تأخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد.
- هر که به انتخاب خدا برای خود اعتماد کند، آرزو نمیکند که در حالتی جز آن چه خدا برایش اختیار کرده است، باشد.
- خوش رفتاری با مردم، رأس خرد است.
- نشانه برادری، وفاداری در سختی و آسایش است.
- هر گاه شنیدی شخصی آبروی مردم را میریزد، بکوش تا تو را نشناسد.
- با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی.
نظرات (0)