آزادی در غرب به معنای انتخاب بر اساس منافع مادی و دنیایی است و قوانین بر مبنای خواست اکثریت مردم وضع می شود هر چند مخالف عقل باشد. به این نوع آزادی دمکراسی می گویند. ولی از آنجائي كه عقل انسان كامل نيست، هيچ گاه نمي تواند نسبت به قوانيني كه وضع مي كند مطمئن باشد.
آزادی در اسلام به معنای رهایی از هر قید و بندی به غیر خداست.
کسی که خود را از ارزشهای انسانی و الهی رها کند انسانی آزاد ؛ و کسی که خود را از قید غیر خدا و شهوات نفسانی رها کند آزاده است. در واقع آزادی مربوط به جسم و آزادگی مربوط با روح انسان است آنکه جسم خود را برای خدا دربند کشد به آزادی روحی دست خواهد یافت و آزاده خواهد شد.
حضرت علی علیه السلام کسانی را که برای بهشت خدا را عبادت می کنند انسانهای طمعکار و کسانی را که برای جهنم نرفتن عبادت می کنند انسانهایی ترسو می داند و تنها کسانی را که عباداتشان را فقط و فقط برای رضای خدا و نه بهشت و جهنم انجام می دهند آزاده می داند.
در مقابل این نوع تعریف اسلام از آزادی ، آزادی در غرب به معنای آزادی هواي نفس معنا شده است ولی در اسلام به معنای آزادی از هواي نفس معنا شده. از نظر اسلام كسي كه از هواي نفس رهايي يابد به مقام آزادگي مي رسد و به طور كلي از نظر اسلام انسان حقيقي كسي است كه آزاده باشد ، یعنی زیر سلطه غیر خدا نباشد .
مسئله آزادی در اسلام آنچنان مهم است که اسلام حتی اجازه نمی دهد انسان بنده خواسته های خود شود
حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
طمع، تو را بنده خود می کند در حالیکه خدا تو را آزاد قرار داده است
براى هرچه كه انسان از دست بدهد یا بفروشد مىتوان قیمتی بگذارد ولى یك چیز است كه اگر کسی آن را بفروشد بهایى در همه جهان براى آن پیدا نمى کند و آن خود انسان است کسی که در بند دنیاست در واقع خود را به دنیا فروخته و کسی که در بند حسادت و کینه است آزادی را از خود سلب کرده و جان شیرینش را در اختیار آن قرار داده
یادمان باشد که آدم و حوا در بهشت آزاد بودند ( ما در این دنیا بیشتر از آنها نمی توانیم آزاد باشیم ) اما آزاده نبودند آنها به آنچه خدا به آنها نداده بود طمع کردند. خداوند همه چیز را در اختیار آنان قرار داده بود هر آنچه می خواستند برایشان فراهم بود و هیچ امر و نهیی نداشتند جز یک چیز. . . .و اتفاقا به همان چیزی که نداشتند طمع کردند که اگر آزاده بودند باید به خاطر آنچه برایشان فراهم بود از آنچه که از آن نهی شده بودند چشم پوشی می کردند اما این کار را نکردند وآن اتفاق افتاد.(۱)
هابیل و قابیل که هر دو از نعمات الهی بهره مند بودند یکی زراعت می کرد و دیگری رمه داشت. آنها با سعی و تلاش به آنچه می خواستند می رسیدند و هیچ کس مانع کار آنان نبود ؛ نه رقیبی داشتند نه شریکی و نه دشمنی هر دو آزاد بودند اما قابيل آزاده نبود او در دلش به برادرش حسادت کرد و او را کشت
این دو نمونه از زندگی کسانی است که به آنچه داشتند قناعت نکردند و عنان خواهش های خود را در اختیار نگرفتند و مهارش نکردند. ولی در نهایت به آنچه می خواستند نرسیدند و آنچه را هم که داشتند از دست دادند در حالی که اگر به جای آزادی ، آزادگی را انتخاب می کردند و بنده خدا می شدند خداوند آنچه را داشتند برای آنان حفظ می کرد و آنچه را هم که نداشتند به آنان می داد.
نکته اینجاست که ما بدانیم آنچه باعث رهایی و آزادی ما می شود مخالفت با هوای نفس است. هر چه بیشتر با هوای نفسمان مخالفت کنیم ، هوای نفس ضعیف تر و ما آزادتر می شویم و در نهایت به مقام آزادگی می رسیم. اما نکته قابل توجه این است که مخالفت با هوای نفس وقتی باعث ضعیف شدن آن و رسیدن ما به مقام آزادگی می شود که برای خدا باشد نه از روی تمایلات نفسانی مانند ریا یا مانند مرتاضان هندی که برای رسیدن به یک سری توانایییهای جسمی و روحی برخی سختی ها را تحمل می کنند.
پاورقی
۱- کسی که از دنیا چشم بپوشد و آن را نخواهد ، دنیا به او رو خواهد کرد اما کسی که به دنیا رو کند و در پی آن بیفتد دنیا به او پشت خواهد نمود چنین کسی مدام در حسرت کمبودهای خویش است و با همین حال از دنیا خواهد رفت
نظرات (0)