همه ادیان آسمانی به محبتِ با مردم تاکید بسیاری دارند. خدایی هم که به عنوان خدای محبت در انجیلها معرفی میشود، خدای تمام انسانها است و همۀ پیروان ادیان آسمانی، به ویژه مسلمانان، او را به عنوان خدای مهر و محبت قبول دارند. ولی باید به این نکته نیز توجه داشت که هدایت و اصلاح جامعه تنها بر مبنای محبت و پرهیز از خشونت تحقق نخواهد یافت چون در هر صورت عده ای هستند که از دستورات پیروی نکرده و گردن کشی می کنند یا دست به ظلم و جنایت می زنند ، در این هنگام است که رفتار محبتآمیز نه تنها مشكلی را حل نمیكند، بلكه بر دامنۀ آن میافزاید. به همین دلیل حتی خداوند رحمان، رحیم و رئوف از برخورد قهرآمیز با مجرمان اِبایی ندارد و لذا با وجود تأكید بر محبت الهی با بندگان، قهر و غضب خداوند در مورد افراد گنهكار نیز مورد توجه جدی ادیان است؛ چنانكه در عبارتهایی از عهد جدید و عهد عتیق بر مجازات الهی برای مجرمان تأكید شده است. پیروان ادیان نیز در عمل، از مجازات مجرمان (مطابق احكام دینی) اِبایی ندارند
- رابطۀ آموزه فدا در مسیحیت با محبت و عدالت الهی
آموزۀ فدا و قربانی شدن مسیح برای نجات بشر، حتی از سوی برخی متفكران غربی و مسیحی نیز مورد نقد قرار گرفته است؛ از جمله برخی منتقدان ، پیشینۀ تاریخی آموزۀ فدا را نقد كرده و گفتهاند، آموزۀ فداء و قربانی شدن مسیح ، سالها بعد، از سوی پولس مطرح شده است و حواریون چنین اعتقادی نداشتهاند. چنانكه در هیچ یك از كتابهای مقدس از محكومیت همۀ مردم به جهنم و عذاب الاهى و ضرورت قربانی برای نجات بشر از این عذاب، سخنی به میان نیامده است. پیامبران پیشین و از جمله انبیای بنیاسرائیل نیز از آن صحبتی نكرده اند و مسیح نیز از این عقیده هرگز سخنى به میان نیاورده؛ بلكه پولس، اولین كسی بود كه در جهت طرح این نظریه، تمام مردم را بهخاطر گناه آدم ، گناهكار دانست و بر این نكته تأكید کرد كه تنها راه رهایى از این گناه، مصلوب شدن مسیح بوده است (۱). بنابراین پولس نخستین كسى است كه از گناه اصلى و سپس آلوده شدن به گناه، سخن گفته است (۲).
كییر كگارد، از فیلسوفان و متفكران مسیحی، می گوید: داستان پیدایش گناه اولیه بیشتر به یک اسطوره تاریخی شباهت دارد ؛ ضمن آنكه این موضوع با اختیار و اراده انسان نیز منافات دارد؛ زیرا طبق این اعتقاد، انسان هركاری انجام دهد، به حال او تأثیری نخواهد داشت؛ چرا كه او از ازل گنهكار شناخته شده است. همچنین درحالی كه پاك شدن انسان از گناه باید طبق اراده او و با انجام اعمال نیك صورت پذیرد ، این اتفاق بدون خواست و ارده و انجام هیچ عملی از سوی وی انجام می گیرد و این قضیه ، بحث پاک شدن انسان را از گناه در هاله ای از ابهام فرو می برد. برهمین اساس، کگارد معتقد است كه ما باید خود مسئولیت گناهان خود را به دوش بكشیم و منشأ گناه و نیز راهكار نجاتمان را در درون خودمان جستجو كنیم.
جان هیك، از متكلّمان مسیحى نیز با پی بردن به نواقص آموزۀ فدا، دربارۀ قربانى شدن مسیح براى آمرزش انسانها میگوید: «آمرزشى كه با پرداخت كامل بهاى آن خریده شود، به هیچ وجه آمرزش نیست».
و نیز در مورد دیگر میگوید: «پدر زمینى، آشكارا نماینده پدر آسمانى است. وقتى كه پسر خطاكار و گمراهش توبه میكند و به خانه برمیگردد، پدر نمیگوید من پدر عادلى هستم، نمیتوانم تو را ببخشم؛ مگر این كه پسر دیگرم را بكشم تا تاوان گناه تو نزد من باشد».
با این ترتیب، روشن میشود كه اولا پیوند زدن میان آموزۀ «فدا» با «محبت» در مسیحیت، مبنای دینی نداشته، بلكه سالها بعد بهعنوان آموزهای در دین مسیحیت پذیرفته شده است. ثانیاً، با اختیار و ارادۀ انسان و عدالت الهی نیز سازگاری ندارد ؛ چرا كه معقول نیست، گناهی شخصی با قربانی شدن شخص دیگری از بین برود و یا آنكه آفات گناه شخص ، تا ابد ، دامنگیر فرزندان و پیروان او باشد و این گناه و مجازات ناشی از آن ، تنها با قربانی شدن بهترین بندۀ الهی برچیده شود.
- تناقض نجات از راه محبت بدون عمل
واژه عدالت برازنده شخصی است که دارای رفتارهای معتدل است و عادل نیز به کسی گفته می شود که کارهای او خلاف عرف و عقل عموم مردم نباشد این در حالی است که فدا شدن مسیح به خاطر گناهان دیگران ( که مسیحیان آن را نماد محبت خداوند می دانند) با هیچ عقل و عرفی سازگاری ندارد به علاوه که اگر قرار باشد هر بیگناهی را بتوان به خاطر گناه دیگران مجازات کرد هیچ مجرمی از عقوبت گناه خود ترسی نخواهد داشت چرا که ممکن است بتوان شخص دیگری را به جای او مجازات کرد و مجرم از کیفر گناه خویش در امان بماند و این عین بی عدالتی است نه محبت!
- تأثیر عوامل برونی بر محبتگرایی مسیحیت
یكی از عوامل بیرونی مؤثر بر محبتگرایی در مسیحیت ، این بود كه عالمان یهودى ، بیشتر به ظاهر شریعت اهمیت می دادند و محبت و عدالت را كه روح و اصل شریعت است را فراموش کرده بودند (۳). به همین دلیل عیسی ، ضمن سفارش به رعایت شریعت و ظواهر دینی، محبت و عدالت و رحمت را بیشتر مورد تأكید قرار داد تا آنجا كه اصل دین را همان محبت و عدالت و ایمان نمود؛ هرچند پیوسته تذكر میداد كه این سخن به هیچ وجه به معنای نفی شریعت و ظواهر دینی نیست (۴).
از طرفی، یهودیان بهخاطر دشمنی با مسیح و پیروان او، مرتبا برای آنان مشكلتراشی میكردند و پیوسته بر ضد مسیحیان ، نزد حکومت روم سعایت می کردند که این باعث اِعمال خشونتهای بیشتری علیه مسیحیان میگردید. مواردی از خشونتهایی كه در قرنهای اول از سوی امپراتور روم و همینطور یهودیان نسبت به مسیحیان گزارش شده است، بسیار وحشتناك است؛ مانند انداختن آنان به صورت زنده پیش حیوانات درنده كه در زمان امپراتوری دقیانوس اتفاق میافتاد (۵).
فشار و مشكلات روز افزون این دوران، نوعی روحیه تسلیم و راضی بودن به مشكلات و حقارتها و خشونتها را میان مسیحیان به وجود آورد؛ زیرا وضعیت كلی مسیحیان ، به گونهای بود كه عملاً امكان مقابله با ظلم برای آنها وجود نداشت. به همین دلیل، آنها بیشتر بر صبر و بردباری نسبت به ظلمهای دشمنان تأكید داشتند ؛ زیرا تأكید بر محبت و همزیستی مسالمتآمیز و ارائۀ چهره صلحجویانه از مسیحیت بهترین راهكار برای پیشبرد اهداف دراز مدت به شمار میآمد؛ چراكه هر نوع تصمیم غیر از آن، میتوانست بهانهای به دست دشمن دهد و باعث مشكلات و حتی نابودی مسیحیت گردد.
اما از انجایی که همیشه امکان استفاده از روحیه صلح طلبی برای پیشبرد امور کافی نبود و گاهی چاره ای جز توسل به جنگ وجود نداشت این قضیه در سالهای بعد دچار تغییراتی گردید ومسیحیان جنگ را حداقل برای كنترل خشونت مشروع دانستند. حتی در مواردی، مسیحیان به جنگ و خشونتهای افراطی به خصوص در قرون وسطا، روی آوردند و چهرۀ خشن و وحشیانهای از خود به نمایش گذاشتند ؛ این مسئله به این دلیل اتفاق افتاد که مسیحیان در ابتدا چون از قدرت کافی برخوردار نبودند تنها به وظایف دینی خود میپرداختند؛ وقتی دنیا به مسیحیان و ارباب كلیسا روی خوش نشان داد، رویه تغییر کرد و خشونت و ظلم جزو امور روزمره آنان قرار گرفت. بهعنوان مثال، هنگامی كه قسطنطین، امپراتور روم، تصمیم گرفت خدای مسیحیان را خدای خود و امپراتوری روم معرفی كند، «میل تیادس» اسقف شصت و دو ساله مسیحی را احضار كرد و با آغوش باز از او استقبال نمود و لباس مخصوص روحانی بزرگ معبد روم را بر دوش اسقف انداخت. سپس یك قصر با شكوه را محل اقامت او قرار داد. به این ترتیب بود که میل تیادس و پیروانش به راحتی با دنیای جدید از مادیات و حس ریاست طلبی مواجه شدند و به مرور با آن خو گرفتند از طرفی ثروتمندان و طبقه اشراف كه از بتپرستی به مسیحیت گرویده بودند، هدایای خود را به جای تقدیم به بتها، به كلیسا تقدیم میكردند که در نهایت كلیسای فقیر و رهبران روحانی آن، به ثروت و اموال بیاندازهای دست یافتند.
به علاوه که امپراتوران نیز زمینهای وسیعی را به كلیسا بخشیدند. بدین ترتیب بود که از آن زمان تا قرن چهاردهم میلادی، پاپها به قدرتمندترین افراد جهان تبدیل شدند ، تا جایی كه حتی پادشاهان برای كسب فیض از دعای خیر و بركت و برخورداری از صلح، در مقابل آنان زانو زده و پایشان را میبوسیدند! در طول این قرنها، بسیاری از مسیحیان جهان بر این باور بودند كه پاپ، حق بركنار كردن هر سلطان و ابطال هر فرمان غیر روحانی و مدنی را دارد. در سال ۱۲۱۵ میلادی، شواری، «لاتران» ادعا كرد كه پاپ نه تنها در مسائل معنوی و اخروی صاحب اختیار است بلكه در امور دنیوی نیز حاكم میباشد. در همین زمینه پاپ اینوسان سوم اظهار داشت: «خداوند نه تنها حكومت بر كلیسا، بلكه جهان را نیز به پیتر مقدس واگذار كرده است». برهمین اساس، در كلیسای كاتولیك روم كه براساس حكومت مطلقه بنا شده بود، همۀ اختیارات به پاپ منتهی و از او ناشی میگردید (۶). در نتیجه این اختیارات مطلق، جنایتهای وحشتناكی به نام مسیحیت در قالب دادگاههای تفتیش عقاید و امثال آن اتفاق افتاد كه برخی از آنها در بسیاری از منابع تاریخ مسیحیت عنوان شده است. همین امر انتقادهای زیادی از سوی مسیحیان و دیگران را باعث گردید كه در نهایت، آغاز رنسانس پایان یافتن اقتدار كلیسا و انزوای سیاسی اجتماعی آن را موجب شد.
درست به همین خاطر بود که بعد از رنسانس به مرور سیاست خشونت طلبانه کلیسا و مسیحیان تغییر کرد و آنان با ابراز تاسف از وقایع گذشته ، در سالها و قرنهای اخیر بر محبت و مدارا با مردم و مخالفان رو آوردند و در عمل نیز سعی کردند خود را اهل محبت و صلح نشان دهند؛ چرا که در این مدت و به مرور ، مسیحیان و كلیسا، از صحنۀ سیاسی و اجتماعی كنار گذاشته شدند و به اجبار و برای حفظ بقای خود بازهم آموزههای صلح و محبت مسیحیت را مورد تأكید قرار دادند، تا آنجا كه كلیسا، در قرون وسطا، هر نظریۀ علمی مخالف آموزههای كتاب مقدس را جرم تلقی و با تحمیل انواع شكنجهها، سعی میكرد جلو طرح و گسترش آن افكار را بگیرد؛ اما در شرایط جدید با وجود آنكه بسیاری از نظریههای تاریخی و علمی كتاب مقدس مورد تردید بود ، كلیسا برای دفاع از باورهای خود جرأت هیچگونه واكنشی نداشت (۷).
نهایتا اینکه ، در ادوار مختلف تاریخی تأكید مسیحیان بر محبت ، بیشتر نوعی راهكار برای تداوم حیات، در هنگام ضعف و ناچاری به نظر میرسد اما در مقابل و در هنگام قوت ، این رویکرد به خشونت طلبی و ظلم تغییر رویه می داده است
پی نوشت:
۱- اول قرنتیان۲۲:۱۵
۲- ر.ك: زیبایی نژاد، ۱۳۷۵، ص۶۰ ـ ۶۵
۳- ر.ك: متی، باب ۲۳
۴- متی باب ۵ : ۱۷ – ۱۹
۵- ر.ك: جان بایرناس، ۱۳۸۵، ص۶۲۱ ـ ۶۲۲
۶- ویلیامز، ۱۳۸۵، ص۶ ـ ۲۴ و. ویل دورانت، ۱۳۷۵، ج۴، ص۱۰۲۸ ـ ۱۰۲۹
۷- راسل، ۱۳۴۹، ص۵۶ ـ ۵۷
محمدطاهر رفیعی( با اندکی تصرف)
نظرات (0)