در کتاب انقضاي عالم به قلم کارلایل هینز ترجمه واعظ زاده صفحه ۱۱ چنین می نویسد:
داوری مسیح یکی از اصول اساسی کتاب مقدس می باشد و در صفحات این کتاب بیش از کتابهای دیگر کلیسائی جای گرفته است زیرا در عهد جدید بالغ بر سیصد بار و درسراسر کتاب مقدس هزار و پانصد مرتبه از این حادثه مجلل سخن به میان آمده است، پس برای کسیکه صمیمانه به کتاب مقدس ایمان دارد تردیدی باقی نیست که مسیح باز می آید.
و سپس به جملاتی از عهد جدید و قدیم استشهاد می کند مانند جملات باب۲۴ انجیل متی که میسح بعد از آن که نشانه هائی از انقضای عالم میدهد می گوید: آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنندو پسر انسان را بینند که بر ابرهای آسمان با قوت وجلال عظیم می آید
و در صفحه ۳۱کتاب مزبور می نویسد: برگشت مسیح به جهت شش منظور است : قیام دادن به مردگان، داوری جهان، رهانيدن فرزندان خویش، منهدم کردن شریران، اصلاح تمامی امور و پادشاهی کردن تا ابد الدهور.
در این باره انجیل متی باب۲۵ شماره ۳۱-۳۲ می نویسد: چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خویش آید آنگاه برکرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کند به قسمیکه شبان میشها را از بزها جدا می کند.
و باز در انجیل متی باب۱۶ شماره ۷ می نویسد: زیرا پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود و در آنوقت هر کس را موافق اعمالش جزا خواهد داد.
تحقیق و نقد : مسئله رجعت و داوری مسیح را از جهاتی می توان مورد بررسی و تحقیق قرار داد:
۱- اصل رجعت مسیح مسئله ای است که نه تنها مورد اشکال نیست بلکه مطابق آثار و اخبار اسلامی ظهور او در آخر زمان در معیت حضرت مهدی عجل الله تعالي فرجه الشريف مورد تایید ماست چنانچه در مسئله رفع و توفی حضرت مسیح بیان شد.
۲- آنچه که درباره رجعت مسیح ذکر کرده اند نمی تواند همه آنها مورد قبول ما باشد زیرا اکثر آنها از اموری است که کار خدا و راجع به جهان و اپسین است مانند قیام مردگان و داوری جهان و نجات برگزیدگان وهلاکت شریران (اگر چه بعضی از آنها به عنایتی می تواند مربوط به دوره رجعت باشد)
هرچند از نظر آنها که مسیح را همان خدا می دانند اشکالی ندارد ولی چنانچه ظاهر است همه جا جدایی واضحی بین پدر و پسر مشاهده می شود.
۳- مبالغه ای که در استناد به کتب عهد قدیم و عهد جدید برای اثبات این اصل ذکر کرده اند نه تنها خالی از اغراق نیست بلکه در اکثر موارد بی پایه است.
مثلاً همه شواهدی که از کتاب مزامیر داود و کتاب اشعیاء آورده است راجع به ظهور سلطنت و حکومت پروردگار در جهان و اپسین است که نویسنده آن را بر رجعت و داوری مسیح تطبیق نموده است.
برای نمونه به مزمور۱۰۲و۹۸و۹۶ و اشعیاء باب۲۵و ۲۶و۴۰ که مورد استشهاد نویسنده است مراجعه شود، و استشهاد به کتب عهد جدید هم متضمن اشکالاتی است که برخی از آنها اشاره می شود:
۱- این جمله که از انجیل متی دنباله رجعت مسیح ذکر می کند که : در آن وقت هر کسی را موافق اعمالش جزا خواهد داد) یا مسئله فدا و این که صلب مسیح موجب کفاره گناهان بشر بود و بی فایده بودن عمل شریعت بعد از ظهور مسیح که شعارپولس است منافات دارد.
۲- در انجیل متی باب ۲۴ بعد از خرابی مکان مقدس فوراً نزول مسیح و وقوع قیامت را ذکر می کند و سپس می نویسد : به درستیکه به شما می گویم تا جمیع این چیزها کامل نگردد این طبقه منقرض نخواهد گشت.
بنابراین جملات بعد از خرابی بیت المقدس باید بدون مهلت قابل اعتنائي نزول مسیح و قیامت واقع شود چنانچه از کلمه فوراً (۲۴-۲۹) معلوم می گردد و معاصرین مسیح هر سه واقعه را ببینند.
و حال آنکه طبقه و طایفه اول گذشته و آنها را ندیدند.
۳- چون صحت اصلی کتب عهد جدید مورد تردید است بنابراین مطالب آن نمی تواند مورد قبول واقع شود.
نظرات (0)