۱. امام صادق عليه السلام: هر كه خودپسند باشد، نابود مى شود، و هر كه خودرأى باشد، از بين مى رود. عيسى بن مريم عليه السلام فرمود: «من بيماران را مداوا كردم و به اذن خدا شفايشان دادم. كور مادرزاد و پيس را به اذن خدا بهبود بخشيدم. مردگان را معالجه كردم و به اذن خدا زندگى دوباره دادم»، و در صدد معالجه احمق برآمدم؛ امّا نتوانستم او را اصلاح كنم!».
گفته شد: اى روح خدا! احمق كيست؟
فرمود: «خودرأىِ خودپسند؛ كسى كه همه برترى ها را در خود مى بيند و براى كسى بر خود برترى قائل نيست، و هر حقّى را براى خود مى داند و براى كسى برخود، حقّى قائل نيست. اين همان احمقى است كه براى درمان او چارهاى وجود ندارد».(۱)
۲. امام صادق عليه السلام: از خدا بترسيد و به يكديگر حسادت نورزيد. يكى از كارهاى عيسى بن مريم عليه السلام گشت و گذار در شهرها بود. روزى با يكى از ياران خويش كه مردى كوتاه قد بود و غالباً عيسى عليه السلام را همراهى مى كرد، براى گشت و گذار بيرون رفت.
چون به دريا رسيد، با يقين درست «بسم اللَّه» گفت و بر روى آب حركت كرد. مرد كوتاه قد كه ديد عيسى عليه السلام بر آب گذشت، او نيز با يقين درست «بسم اللَّه» گفت و بر روى آب حركت كرد و چون به عيسى عليه السلام رسيد، دچار غرور شد و گفت: عيسى كه روح خداست، بر آب راه مى رود، من هم بر آب راه مى روم. پس برترىِ او بر من چيست؟! در اين هنگام، در آب فرو رفت. از عيسى عليه السلام كمك طلبيد.
عيسى عليه السلام دستش را گرفت و او را از آب بيرون آورد، و سپس به او فرمود: (۲)
«مگر چه گفتى، اى مرد كوتاه؟!».
گفت: با خودم گفتم: اين روح خدا بر آب مى رود، و من هم مى روم، و از اين بابت دچار غرور شدم.
عيسى عليه السلام به او فرمود: «تو خود را در غير آن جايگاهى قراردادى كه خداوند قرارت داده بود (پايت را از گليم خود درازتر كردى]. خداوند هم براى سخنى كه گفتى، بر تو خشم گرفت. پس، از گفته خود به درگاه خدا توبه كن».
مرد توبه كرد و به مرتب هاى كه خداوند، او را در آن قرار داده بود، بازگشت. بنا بر اين، از خدا بپرهيزيد و به [مقام و مرتبه] يكديگر حسادت نورزيد.(۳)
۳. عيسى عليه السلام و مردى از حواريانش از بنى اسراييل، در قلعه دزدى به وى برخورد كردند. زمانى كه او آن دو را ديد، خداوند به دلش انداخت كه توبه كند. به خودش گفت: اين، عيسى بن مريم عليه السلام روح و كلمه خدا و اين هم حوارى اوست. اى بدبخت! تو كيسى؟ اى دزد بنى اسراييلى! راهزنى مى كنى. اموال مردم را مى گيرى. خون مى ريزى.
بعد هم پشيمان از كرده خويش به سمت آنها فرود آمد. وقتى به آن دو رسيد، به خودش گفت: تو مى خواهى با اين دو همراه شوى؟ تو اهل اين كار نيستى. همانطور كه خطاكارِ گناهكارى مثل تو، راه مى رود، از پى آنان راه برو.
حوارى، سرش را به سمت او چرخاند و وى را شناخت و پيش خودش گفت:
به اين خبيث بدبخت و راه رفتنش پشت سر ما، نگاه كن. خداوند متعال به دل آن دو انداخت كه وى پشيمان است و توبه كرده، و نيز اين كه حوارى، آن شخص را پيش خودش كوچك كرد و خود را بالاتر از او دانست. خداوند متعال به عيسى بن مريم عليه السلام وحى كرد كه به حوارى و دزد بنى اسراييل فرمان بده كه همه كارهايشان را از نو انجام دهند. و گفت: به خاطر پشيمانى و توبه دزد، همه گذشته او را بخشيدم؛ امّا كارهاى [خوب] حوارى، به خاطر خودشيفتگى و برترى دادن خود به اين توبه كار، از بين رفت.(۴)
پاورقی:
(۱). الاختصاص: ص ۲۲۱ عن أبي الربيع الشامي، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۲۳ ح ۳۶.
(۲). ارتمس في الماء: إذا انغمس فيه حتى يغيب رأسه وجميع جسده فيه( لسان العرب: ج ۶ ص ۱۰۱« رمس»).
(۳). الكافي: ج ۲ ص ۳۰۶ ح ۳ عن داود الرقّي، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۲۵۴ ح ۴۹.
(۴). كتاب التوّابين لعبد اللَّه بن قدامة: ص ۸۸.
نظرات (0)