۱. عيسى بن مريم عليه السلام: چگونه محبّتش به دوستش كامل است كسى كه مقدارى را از آنچه دارد، ارزانى او نمى كند؟! وچگونه محبّتش به خدايش كامل است كسى كه قسمتى از آنچه را روزى اش كرده، در راه او نمى دهد؟!(۱)
۲. عيسى بن مريم عليه السلام: به راستى به شما مى گويم: دلهاى شما آن جاست كه گنجهاى شماست. از همين روست كه مردم، دارايى هاى خود را دوست دارند و جانشان مشتاق آنهاست. پس گنجهايتان را در آسمان بنهيد؛ آن جا كه نه موريانه آنها را مى خورَد و نه دزدان به آن دسترسى دارند.(۲)و(۳)
۳. عيسى بن مريم عليه السلام: گنج خود را به كسى بسپاريد كه تباهش نمى كند. دارنده گنج دنيا، در معرض آسيب است، و دارنده گنج آخرت بيم آسيبى به او نمى رود.(۴)و(۵)
۴. روح خدا عيسى عليه السلام بر عده اى گذشت كه هياهو به راه انداخته بودند.
فرمود: «اينها را چه مى شود؟». گفته شد: اى روح خدا! امشب، فلانى دختر فلانى را به خانه شوهرش می فرستد.
فرمود: «امروز شادى مى كنند و فردا شيون».
يكى از آنها گفت: چرا اى فرستاده خدا؟!
فرمود: «چون عروس آنها امشب مى ميرد!».
پيروان عيسى عليه السلام گفتند: خدا و فرستاده او راستگويند.
منافقان گفتند: فردا نزديك است! چون صبح شد، آمدند و ديدند زنده است و اتّفاقى برايش نيفتاده است.
گفتند: اى روح خدا! آن كه ديروز گفتى مى ميرد، نمرده است.
عيسى عليه السلام فرمود: «خدا آنچه بخواهد مى كند. نزد آن دختر برويم».
شتابان به راه افتادند و به خانه او رسيدند و در زدند. شوهرش بيرون آمد.
عيسى عليه السلام به او فرمود: «از همسرت برايم اجازه ورود بخواه».
مرد نزد عروسش رفت و به او خبر داد كه روح و كلمه خدا با عده اى دَم در هستند. زن چادرش را سركرد. عيسى عليه السلام بر او درآمد و فرمود: «تو ديشب چه كار خيرى كردى؟». زن گفت: من كارى نكردم جز آنچه قبلًا مى كردم. هر شب جمعه، نيازمندى نزد ما مى آمد و ما خوراك او را تا شب جمعه بعد مى داديم.(۶)و(۷)
ديشب نيز نزد من آمد و من به كار خود مشغول بودم و خانواده ام سرگرم كارهاى خود بودند و او صدا زد و كسى جوابش را نداد. دوباره صدا زد و باز كسى جوابش را نداد تا چند بار صدا زد، و چون صداى او را شنيدم، با قيافه ناشناس رفتم و مثل هميشه به او نوايى دادم.
عيسى عليه السلام به او فرمود: «از جاى خود كنار برو».
چون كنار رفت، زير جامه او مارى بود! عيسى عليه السلام فرمود: «به سبب آن كارى كه كردى، خداوند، اين بلا را از تو گردانْد».(۸)
۵. عيسى عليه السلام با ياران خود نشسته بود كه مردى بر او گذشت.
عيسى عليه السلام فرمود: «اين، مرد مرده است يا مى ميرد».
طولى نكشيد كه با پشته اى هيزم بر پشت برگشت. ياران گفتند: اى روح خدا! تو به ما خبر دادى كه اين مرد مى ميرد، در حالى كه او را زنده مى بينيم!
عيسى عليه السلام به آن مرد فرمود: «پشته هيزمت را بر زمين بگذار». پشته را بر زمين گذاشت و آن را باز كرد. ديدند در ميان آن، مارى است .
عيسى عليه السلام به آن مرد فرمود: «امروز چه كار خيرى كردى؟».
گفت: اى روح و كلمه خدا! من دو قرص نان با خود داشتم. گدايى بر من گذشت و من يكى را به او دادم.(۹)
پاورقی:
(۱). تحف العقول: ص ۵۰۶، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۰۹ ح ۱۷.
(۲). تاقت نفسي إلى الشيء: أي اشتاقت( الصحاح: ج ۴ ص ۱۴۵۳« توق»).
(۳). تحف العقول: ص ۵۰۳، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۰۶ ح ۱۷.
(۴). في شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد:« كنز الآخرة» بدل« كنز اللَّه».
(۵). تنبيه الخواطر: ج ۱ ص ۱۲۹، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۲۷ ح ۴۸؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج ۱۹ ص ۳۳۰، إحياء العلوم: ج ۳ ص ۲۹۹ وفيه صدره إلى« الآفة» الاولى.
(۶). الجَلبَةُ: الأصوات، وقيل: اختلاط الأصوات، والجَلبُ: الجَلبةُ في جماعة النّاس، من الصّياح( لسانالعرب: ج ۱ ص ۲۶۹« جلب»).
(۷). اعتراه: غشيه طالباً معروفَهُ( لسان العرب: ج ۱۵ ص ۴۴« عرو»).
(۸). الأمالي للصدوق: ص ۵۸۹ ح ۸۱۶، قصص الأنبياء للراوندي: ص ۲۷۱ ح ۳۱۷ كلاهما عن أبي بصير، فرج المهموم: ص ۱۱۸، روضة الواعظين: ص ۳۹۲ كلّها نحوه، بحار الأنوار: ج ۴ ص ۹۴ ح ۱.
(۹). عدّة الداعي: ص ۶۱، بحار الأنوار: ج ۹۶ ص ۱۳۵ ح ۶۸.
نظرات (0)