عيسى بن مريم عليه السلام در ميان حواريان مى ايستاد و آنها را موعظه مى كرد و مى فرمود: «هر كه خود را نشناسد، مرا نمى شناسد و هر كه نَفْسِ درون خود را نشناخته باشد، نفس درون ديگران را نخواهد شناخت. هر كه نفس درون خود را بشناسد، مرا مى شناسد، و هر كه مرا بشناسد، فرستنده مرا هم مى شناسد».(۲)
۲. عيسى عليه السلام روى آب، راه مى رفت. حواريان به او گفتند:اى روح خدا! تو بر روى آب، راه مى روى؟!
فرمود: «آرى. اين به سبب يقين به خداست». گفتند: بى ترديد ما هم به خدا يقين داريم.
عيسى عليه السلام به آنان فرمود: «چه مى گوييد اگر در راه به مرواريد و سنگى برخوريد كدام يك از آنها را برمى داريد؟». گفتند: مرواريد را.
عيسى عليه السلام فرمود: «نه به خدا! [يقين به خدا نداريد] مگر آن گاه كه مرواريد و ياقوت و سنگ برايتان يكسان باشد».(۳)
۳. به عيسى بن مريم عليه السلام گفته شد: اى عيسى! با چه چيز روى آب، راه مى روى؟
فرمود: «با ايمان و يقين». گفتند: ما نيز همانند تو ايمان آورده ايم و يقين داريم!
فرمود: «پس، شما هم راه رويد».
حواريان، همراه او سوار موج شدند؛ امّا زير آب رفتند. عيسى عليه السلام به آنها فرمود: «شما را چه مى شود؟». گفتند: از موج مى ترسيم.(۴)
فرمود: «چرا از خداوندگار موج نمى ترسيد؟!» و آنها را از آب بيرون كشيد. سپس دستش را به سوى زمين بُرد و مشتى از آن برداشت، سپس آن را گشود، ديدند در يك دستش طلا و در ديگرى، كلوخى يا ريگى است. فرمود: «كدام يك در دلهاى شما شيرين تر است؟». گفتند: اين طلا.
فرمود: «امّا اين دو نزد من يكسان است».(۵)و(۶)
۴. حواريان، پيامبرشان عيسى عليه السلام را گم كردند. به آنها گفته شد: او به سوى دريا رفت. حواريان، در جستجوى عيسى عليه السلام حركت كردند. چون به دريا رسيدند، او را ديدند در حالى كه جامه اى به تن دارد كه نيمى از آن را بالاپوش خود كرده و نيم ديگرش را به كمر آويخته، روى آب راه مى رود و موج، بالا و پايينش مى بَرَد. يكى از آنان- ابو هلال [ از راويان اين حديث] مى گويد: به گمانم وى از بهترين هايشان بوده است- به او گفت: اى پيامبر خدا! من سوى تو نيايم؟
فرمود: «آرى».
پس، يك پايش را بر آب نهاد. سپس خواست پاى ديگرش را هم بگذارد كه گفت: آه! غرق شدم اى پيامبر خدا!
عيسى عليه السلام فرمود: «دستت را به من بده اى كوته ايمان! اگر آدمى را به اندازه دانه اى جو يقين بود، بر روى آب، راه مى رفت».(۷)
پاورقی:
( ۲). آداب النفس: ج ۲ ص ۲۱۳ عن المفضّل.
(۳). تاريخ دمشق: ج ۴۷ ص ۴۱۷.
(۴). المَدرُ: الطين المتماسك( النهاية: ج ۴ ص ۳۰۹« مدر»).
(۵). البداية والنهاية: ج ۲ ص ۸۷، تاريخ دمشق: ج ۴۷ ص ۴۰۹، الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۰۷.
(۶). محمدى رىشهرى، محمد، حكمت نامه عيسى بن مريم «عليهما السلام»، ۱جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر - قم - ايران، چاپ: ۲، ۱۳۹۲ ه.ش.
( ۷). البداية والنهاية: ج ۲ ص ۸۷، تاريخ دمشق: ج ۴۷ ص ۴۰۸، الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۰۳.
نظرات (0)