در اناجیل از قول مسیح برای اثبات پاره ای از مسائل مذهبی استدلالاتی ذکر شده که ازنظر علمی بی ارزش و بسا خنده آور است و این خود دلیل برالهامی نبودن این کتب است مثلاً درانجیل یوحناباب۱۰ شماره۳۳-۳۷ برای اثبات خدائی خود چنین استشهاد می کند:
" یهودیان در جواب گفتند بسبب عمل نیک تو را سنگسار نمی کنیم بلکه بسبب کفر زیرا تو انسان هستی و خود را خدا میخوانی، عیسی در جواب ایشان گفت آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید، پس اگر آنان را که کلام خدا به ایشان نازل شد خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو شود آیا کسی را که پدرتقدیس کرد به جهان فرستاد به او می گوئید کفر می گوئی از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم.
در این جمله مسیح(بنابر نقل انجیل یوحنا) به جمله ای از تورات يعنی جمله ۶ مزمور ۸۲ " من گفتم که شما خدا یانید" بر خدائی خود استشهاد نموده و این از جهاتی باطل و بی ارزش است.
۱- به مزمور اگر مراجعه شود معلوم می گردد که این کلام در مقام انکار است، چون از آغاز مزمور ۸۲ قاضیان جور و بی فهم را مورد ملامت و سرزنش قرار داده است و می خواهد بگوید با این کارهای زشت شما آیا من گفته ام که شما خدایان هستید؟ یعنی صاحبان حکم و قضاوت و دارندگان حکومت و تسلط بر مردم.
۲- اگر مقصود از خدایان شریکان در الوهیت و خدائی پروردگار باشند و جمله انکاری نباشد لازم آید که مسیح قائل به تعدد ارباب و آلهه باشد و دیگران را هم به این عقیده دعوت کند در صورتی که اهل تثلیث خود را قائل به توحید می دانند تا چه رسد به این که خدایان متعدد قائل شوند!
۳- بر فرض این که جمله( من گفتم که شما خدایانید) در مقام اثبات باشد تثلیث باطل می شود زیرا غیراز اقنوم اب و ابن و روح القدس خدایان دیگر هم هستند و آنها کسانی هستند که کلام خدا به آنها نازل شده است.
نمونه دیگر: درانجیل یوحنا باب۸ شماره ۱۳و۱۷و۱۸ مسیح بر رسالت خود چنین استدلال می کند: آنگاه فریسیان به او گفتند تو بر خود شهادت میدهی پس شهادت تو راست نیست، عیسی در جواب ایشان گفت.....ونیز در شریعت شما مکتوب است که شهادت دو کس حق است من برخود شهادت میدهم و پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت میدهد.
در کدام قانون دینی یا ملّی از قوانین عالم دیده شده که مدعّی خود شاهد باشد. و آیا هر کسی نمی تواند برای اثبات مدعای خود این طور اقامه شهود کند؟!
نمونه دیگر : درانجیل متی باب۲۲ شماره ۳۱-۳۳ برای اثبات معاد چنین استدلال می کند: اما درباره قیامت مردگان آیا نخوانده اید کلامی را که خدا به شما گفته است من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحق و خدای یعقوب، خدا خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است و در انجیل مرقس باب ۱۲ شماره ۲۶-۲۸ و لوقا باب ۲۰ شماره۳۷-۳۹ نیز این استدلال آمده است.
در اینجا این سؤالات مطرح می شود که:
۱- به چه سبب خداوند خدای مردگان نیست مگر خدا خدای همه چیزها اعم از جاندار و بیجان نمی باشد؟
۲- هنگامی که خداوند به موسی خطاب می کند: من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحق و خدای یعقوب، مگر آنها از قبر بر خاسته بودند که این سخن دلیل بر قیامت مردگان باشد؟
۳- اگر گفته شود مقصود از این کلام این است که جانهای آنها به مردن نابود نشده و این دلیل بر بقاء آنهاست می گوئیم دلیل بر بقاء ارواح انبیاء و یا دیگران چه دلیلی بر قیامت مردگان و از قبر برخاستن آنها می شود.
نمونه چهارم : درانجیل لوقا باب۲۰ شماره ۳۵-۳۶ درباره این که در سرای دیگر تزویج و نکاح نیست چنین می نویسد(لیکن آنان که مستحق رسیدن به آن عالم و به قیامت از مردگان شوند نه نکاح می کنند و نه نکاح کرده می شوند زیرا ممکن نیست که دیگر بمیرند از آن جهت که مثل فرشتگان و پسران خدا می باشند چون که پسران قیامت هستند ودر انجیل متی باب۲۲ شماره۳۰ نیز نظیر این آمده است.
ظاهر این استدلال این است که تزویج و نکاح به منظور بقاء نسل و نوع است و چون در قیامت مرگ در کار نیست احتیاج به نکاح نمی باشد چنان که فرشتگان چنینند ، ولی این مسئله قابل بررسی است که آیا واقعاً همه لذات دنیوی از خوردن آشامیدن و پوشیدن و نکاح تنها به منظور بقاء نوع است و یا در عین این که بقاء نوع بستگی به آنها دارد شخصیت و هویت انسانی از همین غرایز تشکیل می شود؟ ودر قیامت از مراحل عالی تر این غرایز انسان بهره مند می گردد؟ این مسئله را ما درباره اشکالی که بعضی درباره تمتع از این گونه لذات در قیامت کرده اند طرح و نقد خواهیم کرد.
ولی صرف نظراز این قسمت آیا نویسنده انجیل لوقا نخواسته است با این بيان منکر معاد جسمانی شود؟ در صورتی که در کتب عهد جدید شواهد بسیاری بر اثبات معاد جسمانی است.
و واقعاً پسران خدا کیستند که برخیزندگان از مردگان مانند آنها هستند آیا آنها از افراد بشرند، یا فرزندانی برای خدا هستند که در قیامت ظاهر می شوند ونیز پسران قیامت چه کسانی می باشند؟ و آیا در مقام استدلال درست است که مطلب مجهولي را با مجهولات دیگری اثبات کرد؟
و البته از این قبیل نمونه های دیگری در کتب عهد جدید یافته می شود که ذکر آنها موجب طولانی شدن بحث می گردد.
نظرات (0)