ویژگی های فردی پیامبر (صلی الله علیه و آله)
الف - تاریخ تولد و مکان ولادت
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در هفدهم و به روایتی، دوازدهم ربیع الاول عام الفیل (۵۷۰ سال پس از میلاد مسیح) از آمنه بنت وهب، در شهر مکه، در خانه عبدالله متولد شد. آن حضرت فقط هفت روز از مادر خود و سه روز هم از کنیز ابولهب به نام «ثویبه» شیر خورد. پس از آن به حلیمه سعدیه سپرده شد تا او را همراه پسرش عبدالله کهدهم زاد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود ، شیر بدهد. در روز هفتم، عبدالمطلب قوچی برای آن حضرت عقیقه(نوعی قربانی که برای کودک تازه تولد یافته می کنند) کرد و نامش را محمد گذاشت.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) پدرش را در همان ماههای اول تولد از دست داد. حلیمه ، محمد (صلی الله علیه و آله) را در پنج سالگی به مادرش تحویل داد. در سن شش سالگی مادرش آمنه به همراه خدمت گزارش «امّ ایمن»، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را برای ملاقات دایی هایش به مدینه برد، اما در بازگشت به مکه، در مکانی موسوم به «ابواء» آمنه درگذشت و امّ ایمن حضرت رسول را به مکه باز گرداند.
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) هشت ساله بود که جد بزرگوارش عبدالمطلب نیز از دنیا رفت و سرپرستی او به عمویش ابوطالب سپرده شد. عبدالمطلب از ثروت مندان قریش محسوب می شد. به هنگام تولد پیامبر، سپاه ابرهه که برای تخریب کعبه به مکه حمله ور شده بودند، دویست شتر از جناب عبدالمطلب گرفته بودند، اما در ملاقاتی که وی با ابرهه داشت، آنها را بازپس گرفت. ابرهه گفت: سیمای نورانی و درخشنده ات تو را در نظرم بزرگ جلوه داد، ولی درخواست ناچیزت، از عظمت و جلالت تو کاست. من متوقع بودم تقاضا کنی که من از این هدف منصرف شوم. عبدالمطلب در پاسخ گفت: « من صاحب شترم و کعبه نیز صاحبی دارد که مانع از تجاوز به آن می شود.»
ب - شغل شبانی یا تجارت
معروف است که پیامبر در جوانی به شغل شبانی و یا تجارت برای خدیجه اشتغال داشته است؛ ولی با توجه به رسالت حضرت ، ولی مورّخان معتبر اشتغال خاصی را برای آن حضرت معیّن نکرده اند. شاید یکی از دلایل آن این باشد که آن حضرت از نوجوانی پیوسته تحت مراقبت و حفاظت شدید ابوطالب و عموهایش قرار داشت و همراه آنها به سیر و سفر می پرداخت؛ بنابراین فرصت انتخاب و داشتن شغل مداومی نداشت.
ویژگی های روحی و اخلاقی پیامبر (صلی الله علیه و آله)
صداقت و شخصیت
صداقت و پاکی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در آینه تاریخ کاملاً روشن است. به قول عایشه: اخلاق پیامبر همان اخلاق قرآنی است. آن چه در قرآن راجع به پاکی، صداقت و اخلاق مطرح شده، در سلوک، گفتار و اخلاق رسول الله (صلی الله علیه و آله) می توان مشاهده کرد
- لامارتین، شاعر و نویسنده مشهور فرانسوی، می نویسد: «پیغمبر اسلام از مردان نامی و بزرگ روزگار است و با اراده توانا و نفوذ کلمه خود باعث شد که امروزه صدها میلیون نفرزیر پرچم آن زندگی کنند. امپراتوری پهناور روم را زیر سم اسبان سپاهیان اسلام برد و ریشه کهن سال نادانی و گمراهی را از بیخ و بن بر کَند و لرزه بر اندام بزرگان شرق و غرب افکند.»
- کارلایل که سجایای پیغمبر اسلام و پیروانش را درک نموده، چنین می نویسد: «من از صمیم قلب محمد را دوست می دارم و این دوستی و دل بستگی و ارادت من نسبت به آن بزرگوار برای آن است که وجود پاکش از هرگونه خودنمایی دور بوده است. این مرد ، به چیزهایی که در وجود خودش بود مردم را می خواند. هیچ گاه تظاهر و خودآرایی نکرده، به بزرگی و عزّت نفس مباهات نمی نمود و به خواری و سرشکستگی نیز تن در نداده، با قلب درخشان و روحی جذاب در لباس پاک ولی کهنه و خانه قدیمی خود به سر می برد. از طرز رفتار و کردار پادشاهان ایران و امپراتورهای روم و یونان از روی حق و راستی سخن میگفت... کمترین میل به ظاهر سازی و خودپسندی و گمراهی در وجودش نبود. راه رستگاری دنیا و آخرت را به مردم نشان می داد... خودآرایی و توسل به انواع حیله و نیرنگ و تظاهر به حقایق را از بزرگ ترین گناهان انسان شمرده، مخصوص مردمان پست و دون همت می دانست.»
قاطعیت و ایمان
اگر سرتاسر تاریخ زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را مطالعه کنیم، صداقت و قاطعیت را خواهیم یافت. همین اخلاق به ضمیمه جذّابیت قرآن کریم باعث پیشرفت سریع اسلام شد. قریش که گسترش و سرعت نفوذ آن حضرت را مشاهده می کرد، پیشنهادهایی را برای ایشان مطرح ساخت، ولی پیامبر همه آنها را قاطعانه رد کرد. در این جا به سه نمونه از آن پیشنهادها که تاریخ نویسان معتبر جهان آنرا ثبت کرده اند، اشاره می کنیم:
الف) گروهی از بزرگان قریش برای چندمین بار نزد ابوطالب رفتند. او نیز از حضرت محمد خواست که در آن جلسه حضور یابد. آن گاه به محمد عرض کرد: به پیشنهادهای سران قریش گوش بده و بخشی از آن را بپذیر تا هم خودت راحتی شوی و هم ما به زحمت زیادتر گرفتار نشویم.
حضرت فرمود: عمو جان! اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، هرگز دست از تبلیغ رسالت بر نمی دارم؛ یا باید پیروز شوم و یا جانم را بر سر آن بگذارم.
سپس رسول خدا گریه کنان برخاست. ابوطالب او را صدا زد و گفت: عزیزم! برگرد و آن چه دوست داری بگو، به خدا قسم، هرگز از یاری تو دست بر نخواهم داشت.
ب) روزی شخصی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را دید که در مسجد الحرام تنها نشسته است. از جمعی از مردان قریش اجازه گرفت تا با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گفت و گو کند. سپس به نمایندگی از آنان محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: این رسالت تو ، اجتماع ما را پراکنده ساخته و خردهای آنان را به چالش کشیده است و خدایان آنان را نکوهش نموده و پدران آنان را که مرده اند، کافر نامیده است. اکنون پند مرا بشنو و نیکو بیندیش. اگر قسمتی از آن را بپذیری (به سود تو خواهد بود). سپس ادامه داد و گفت: ای محمد! اگر منظورت به دست آوردن ثروت دنیاست، به اندازه ای مال به تو می دهیم که از همه مردم ثروت مندتر شوی. اگر برای سروری قیام کرده ای، تو را به ریاست پذیرفته و هیچ کاری بدون فرمان تو انجام نمی دهیم. اگر هوای پادشاهی به سر داری، تو را پادشاه جزیرة العرب منصوب می سازیم و اگر جنّ زده شده ای، حاضریم معالجه ات کرده و اموال بسیاری را برای درمان تو هزینه کنیم.
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: سخنانت پایان یافت. گفت: بلی. فرمود: اکنون من می گویم و تو گوش فرا ده. سپس سوره فصلت را خواند و وقتی به آیه ۲۷ رسید فرمود " به یقین کافران را عذابی سخت می چشانیم، و بی تردید آنان را بر پایه بدترین اعمالی که همواره مرتکب می شدند، کیفر می دهیم."(فصلت ۲۷) به سجده افتاد. سپس فرمود: اینک که پاسخ را دریافت کردی، هر جا که می خواهی برو.
آن شخص با قیافه متغیر حرکت کرد و پیش دوستانش برگشت و گفت: به خدا قسم، گفتاری از محمد شنیدم که هرگز مانند آن را نشنیده بودم. این گفتار، نه شعر بود و نه کهانت. ای گروه قریش! از من بشنوید و دست از محمد (صلی الله علیه و آله) بردارید. به خدا قسم، این گفته هایی که از وی شنیدم، فهمیدم داستان عظیمی در پیش است. اگر عرب بر وی پیروز شود، مقصود شما بدون زحمت حاصل می شود و اگر او بر عرب پیروز گردد، پادشاهی او پادشاهی شما و سربلندی او سربلندی شماست... گفتند: ای «ابو ولید»! به خدا سوگند تو را هم با زبان خویش سحر کرد. عُتَبه گفت: هرگونه فکر می کنید آزادید، من حق را باز گفتم.
ج) ایام حج بود. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از فضای آزاد آن استفاده کرده مردم را در سرزمین منا به اسلام دعوت می نمود تا این که به خیمه های قبیله بنی عامر رسید. مردی از طرف آنها به نام «بحیرة بن فراس» تا نگاهش به قیافه پیغمبر افتاد مجذوب او شد و گفت: « به خدا سوگند، اگر من این جوان را از دست قریش می گرفتم با نیروی او قوم عرب را می بلعیدم». آن گاه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رو کرد و گفت: اگر ما دعوت تو را پذیرفتیم و در این امر یاری ات کردیم و به یاری خدا پیروز شدی، آیا قول می دهی که حکومت بعد از تو به دست ما باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: « اختیار این امر به دست خداست و هر کجا بخواهد آن را می نهد. بحیره گفت: ما در مقابل عرب جان نثار تو باشیم و آن گاه که خداوند پیروزی ات داد، کار حکومت به دست دیگران باشد! ما را نیاز به پذیرش این دعوت نیست!
مهرورزی
یکی از علل پیش رفت اسلام و نفوذ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در قلوب مخالفان، محبت و ساده زیستی ایشان در اوج اقتدار بود. با این که آن حضرت به اعتراف ابوسفیان قدرت افسانه ای پیدا کرده بود، اما در خانه ای محقر زندگی می گرد و لباسی ساده می پوشید و با همسایگان یهود و نصارا به گونه ای برخورد می کرد که آنان اسلام را از مسیحیت جدا نمی پنداشتند.
کارلایل می نویسد: «هیچ پادشاه مقتدری ، نتوانست به اندازه این مردی که عبای کهنه بر دوش کشیده و جامه پاره در بر کرده بود، مورد ایمان و اطاعت قرار گیرد و به پایه بزرگی و آقایی او برسد.»
روزی یکی از دشمنانش که در صدد قتل او بود، از کمین در آمد و شمشیر به رویش کشید و گفت: یا محمد! چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ فرمود: خدا. هنگامی که پایش لغزید و با شمشیر به زمین افتاد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن را برداشت و فرمود: چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ بی درنگ گفت: جود و بخشش تو». پیامبر در حالی که اشک محبت در چشمانش حلقه زده بود، فرمود: بلند شو و به اردوگاه خود برگرد.
تواضع و فروتنی
یکی از مشخصات برجسته رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، تواضع ایشان است. با این که تمام عوامل بزرگی را به تدریج پیدا می کرد، ولی تواضع او از همه بیشتر بود.
آن حضرت در اواخر عمرش ریاستی پیدا کرده بود که نظیر نداشت. با وجود این همه عزت و اقتدار، لباس خود را شخصاً وصله می زد و کفش خود را می دوخت و مانند بردگان نشست و برخاست می کرد.
ابوذر نقل می کند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) معمولاً در وسط اصحاب می نشست و اگر غریبه ای از راه می رسید وی را نمی شناخت و ناگزیر می پرسید: کدام یک از شما محمد است. از این رو به اصرار و خواهش ما پذیرفت تا سرپناهی از گِل برای او بسازیم تا بر آن جلوس نماید و ما در اطراف او بنشینیم.»
پاکیزگی و آراستگی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پاکیزگی بدن و لباس خود بسیار اهمیت می داد. سر و رویش را با سدر می شست و موهای سر و ریش خود را روغن می زد و آنها را شانه می کرد و موی ژولیده را دوست نمی داشت. هیچ گاه بوی نامطبوعی از آن حضرت استشمام نمی شد. همواره عطر می زد و همیشه بوی خوشی از ایشان به مشام می رسید. حتی شب هنگام، مردم پیش از آنکه خود حضرت را ببینند، متوجه می شدند عابری که می آید، پیامبر است. امام صادق علیه السلام می فرمود: هزینه عطر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از هزینه خوراک او بیشتر بود . ایشان خطاب به مردم می فرمودند: خداوند دوست دارد بنده اش هنگام برخورد با برادران و یاران، خود را آراسته و زیبا سازد.
زهد پیامبر
زهد و پارسایی پیامبر، از همه پیامبران زاهد بیشتر بود. دیوار خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله از تنه درخت خرما بود.یکی از همسرانش نقل می کند که چهل شب بر ما گذشت و در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله آتش و چراغی برافروخته نشد. از او پرسیدند: پس خوراک شما در این مدت چه بود؟ گفت: خرما و آب.
علی علیه السلام نیز می فرماید: به پیامبر بزرگوار خویش تأسی کن و از روش ستوده وی درس بیاموز؛ پیامبری که زر و زیور جهان را ترک کرد. حتی از پرده ای که روی آن تصاویری نقش شده بود، خوشش نمی آمد. به غذای ساده و کم، قناعت و گرسنگی بسیار را تحمل کرد.
همچنین ابن عباس می گوید: پیامبر در روز فتح مکه در حالی که گرسنه بود، وارد خانه ام هانی، خواهر علی علیه السلام شد و فرمود: «غذایی داری تا بخوریم؟» ام هانی گفت: جز یک تکه نان خشک ندارم و خجالت می کشم که به شما تقدیم کنم! پیامبر فرمود: «آن را بیاور.» ام هانی آن را آورد و پیامبر آن را خرد کرد و در آب و نمک ریخت. سپس فرمود: آیا خورشتی نزد تو هست؟ ام هانی گفت: کمی سرکه دارم. پیامبر فرمود: «آن را بیاور.» آن گاه پیامبر سرکه را روی نان ریخت و از آن میل کرد. بعد هم شکر خدا را به جا آورد و فرمود: «سرکه خوب خورشتی است.
تواضع و مسئولیت پذیری
رسول خدا صلی الله علیه و آله با مقام و مرتبه بلندش، از همه مردم متواضع تر بود. ابی امامه نقل می کند که روزی پیامبرخدا صلی الله علیه و آله بر ما وارد شد، در حالی که بر عصا تکیه داشت. ما به احترام حضرتش به پاایستادیم، پیامبر فرمود:«بلند نشوید؛ همچنان که اقوام غیرعرب یکدیگر را تعظیم می کنند».
اَنَس نقل می کند که در نظر مردم، شخصی محبوب تر از پیامبر نبود. با این حال هر وقت آن حضرت را می دیدند، بلند نمی شدند؛ زیرا می دانستند پیامبر این عمل را دوست ندارد. وقتی به مجلسی وارد می شد، پایین مجلس را برای نشستن برمی گزید. روی زمین می نشست، روی زمین غذا می خورد و می گفت: «من بنده ای هستم که مانند دیگر بندگان می خورم و می نشینم».
امام صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا از هنگام بعثت تا رحلتش، به منظور تواضع در برابر خداوند متعال، هنگام غذا خوردن، به چیزی تکیه نمی داد؛ درکارهای خانه شرکت می کرد ، گوشت را برای پخت غذا آماده می کرد ؛ با فروتنی کنار سفره غذا می نشست؛ گوسفند را می دوشید؛ کفش خود را پینه می زد؛ خانه را جارو می کرد؛ پای شتر را می بست؛ به گوسفند و شتر علف می داد؛ هنگامی که خدمت کار از گردانیدن آسیاب خسته می شد، به او کمک می کرد؛ خمیر می کرد؛ چیزی که از بازار خریده بود، تا خانه می آورد؛ با تهی دستان نشست و برخاست می کرد؛ با بیچارگان هم خوراک می شد و با دست خود به آنان کمک می کرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هیچ گاه دوست نداشت دیگران وظایف او را برعهده گیرند. روزی پیامبر با جمعی از اصحاب به سفر می رفتند. در میان راه برای تهیه غذا تصمیم گرفتند گوسفندی بکشند. یکی از همراهان گفت: ای پیامبر خدا، ذبح این گوسفند با من. دیگری گفت: کندن پوست آن به عهده من. شخص دیگری گفت: پختن آن را به من واگذارید. سپس پیامبر فرمود: جمع کردن هیزم نیز با من باشد. همراهان گفتند: یا رسول اللّه ما هستیم و به جای شما کار می کنیم. پیامبر، فرمود: می دانم شما کارها را انجام می دهید، ولی من خوش ندارم که بر شما برتری داشته باشم؛ زیرا خداوند دوست ندارد که ببیند بنده اش در میان جمع امتیازی داشته باشد.
آداب مجلس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «حق مجالس را ادا کنید.» روزی از ایشان پرسیدند که حق مجالس چیست؟ پیامبر فرمود: به اطراف نگاه نکنید؛ جواب سلام را بدهید؛ نابینایی اگر وارد شد، راهنمایی اش کنید؛ هرگاه یکی جای خود را ترک کرد و دوباره به آنجا بازگشت، بر آنجا حق اولویت دارد.
معاشرت پیامبر
پیامبر دعوت شخص آزاد یا بنده یا کنیز یا تهی دست را می پذیرفت. از بیماران حتی در دورترین نقطه شهر عیادت می کرد. در تشییع جنازه حضور می یافت. اگر کسی از حضرت عذرخواهی می کرد، عذر او را می پذیرفت. در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزان خویش برتری نداشت و هنگامی که شخصی آزاد یا غلام و کنیزی از آن حضرت حاجتی می خواست، به سرعت اقدام می کرد.
اَنَس می گوید: اگر پیامبر یکی از اصحاب خود را تا سه روز نمی دید، احوال او را می پرسید؛ اگر به سفر رفته بود، برای او دعا می کرد و چنانچه مسافرت نکرده بود، از او دیدن می کرد و اگر بیمار بود، به عیادتش می رفت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه اصحاب خود را به نام کوچک صدا نمی زد، بلکه کنیه آنان را می گفت و اقوام را با آن نامی که بیشتر دوست می داشتند، می خواند و هیچ گاه سخن کسی را قطع نمی کرد.
خلق و خوی آن حضرت زبانزد خاص و عام بود و همو بود که خدایش فرمود: «تو بر اخلاق نیکو و بزرگی هستی!» حضرت می فرمود: «من، ادب شده پروردگارم هستم و علی ادب شده من است و خدای مرا امر کرده که با سخاوت باشم و از بدی کردن و کینه توزی مرا نهی فرموده و هیچ چیزی مانند بخل و بداخلاقی ناهنجارتر نزد پروردگارم نیست.» همه او را به بوی خوش می شناختند و پیوسته معطر بود.
در عین سخاوتمندی، اسراف نمی کرد. مهربان بود، طمع نداشت. هنگام بیرون رفتن از منزل خود را مرتب می کرد. امیرمؤمنان فرمود: هرگز نشد پیامبر با کسی همکاری کند و زودتر از او دست از کار بردارد.
از خدای خویش می خواست تا خلقش را نیک گرداند و عرضه می داشت: «اللّهمّ حسّن خلقی؛ پروردگارا! اخلاقم را نیکو گردان». و می فرمود: «شبیه ترین افراد به من، کسانی هستند که اخلاقشان از همه نیکوتر باشد». به اصحابش می فرمود: «از بدی های یکدیگر به من نگویید تا من نزد شما بتوانم با دلی آرام جلوس نمایم».
شیخ رضی الدین طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق در وصف پیامبر می گوید: او سکوت بود و همواره در حال تفکر. اگر صحبت می کرد، کوتاه و به قدر ضرورت سخن می گفت و همواره تبسم قرین او بود. اخلاقش کریمانه و صمیمی بود. درشت سخن نمی گفت. با صدای بلند صحبت نمی کرد. عیب جو و عیب گو نبود.
امانت را اگر چه نخ و سوزنی بود، به صاحبش برمی گرداند. خلف وعده نمی کرد. می فرمود: «خدا، مرا به هفت نکته امر نموده: یکی آنکه بخشش نمایم به کسی که مرا محروم نموده، دیگر اینکه با کسی که با من قطع رابطه کرده، ارتباط برقرار کنم و درگذرم از کسی که به من ظلم نموده است...».
هنگام وضو گرفتن مسواک می زد. هماره دعا می فرمود: «بار خدایا! مرا به حال نداری زنده بدار و در همان حال بمیران و با مستمندان محشورم فرما!»
پیامبر از سلام جاهلی (صبح به خیر، شب به خیر) منع فرمود و السلام علیکم را جایگزین آن کرد، که سلام اهل بهشت است.
حضرت ابتدا به سلام می کرد و به زنان و کودکان نیز سلام می کرد. هر گاه در نماز احساس می کرد که کسی منتظر اوست و حاجتی دارد، نماز خود را سریع تر انجام می داد و بلافاصله رو به شخص کرده، می فرمود: «ایا حاجتی داری؟» پس از آنکه حاجت او را برآورده می ساخت، مجدّداً به نماز می ایستاد.
نماز
رسول اعظم صلی الله علیه و آله نماز را در اوقات خاصّ خود ـ مگر در مواقع ضروری ـ به جا می آورد. با استعمال عطر به نماز می ایستاد و نمازش را مختصر می خواند و مراعات مأمومین را می نمود. امام صادق فرمود: حضرت نبی اکرم دو برابر نمازهای واجب، نماز مستحبی به جا می آورد. در ماه مبارک رمضان به نمازهای مستحبی خود می افزود و به هزار رکعت نماز آن ایام اهمیت می داد.
روزه
در هر ماه، سه روز را روزه می گرفت: پنج شنبه اول ماه و آخر ماه، و چهار شنبه وسط ماه. در ماه شعبان جز چند روز را ، روزه می گرفت. هنگام افطار اگر خرما داشتند، حتماً روزه خود را با آن باز می کردند. و نیز سحری خود را حلیم یا خرما یا قاووت قرار می دادند.
بهداشت
آن حضرت هنگام هر وعده نماز مسواک می زد. و می فرمود اگر مسواک زدن بر امتم دشوار نبود، آن را واجب می کردم!
خانواده
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین شما کسانی هستند که به زنان خود مهربان تر هستند و من بهترین شما در این کار هستم.
و نیز فرمودند: جبرئیل آن قدر سفارش زنان را کرد که گمان کردم طلاق دادن آنان حرام است.
در سفارشی طولانی فرمود: جبرئیل... همواره سفارش زنان را به من می کرد تا آن جا که گمان بردم روا نیست مرد [با اعتراض] به همسرش بگوید: اَه!
هر مردی که با زبانش زنش را بیازارد، پروردگار نه انفاقش در راه خدا را می پذیرد، نه نماز مستحبی اش را و نه نیکی اش را، تا زنش را خرسند کند. و اگر آن مرد روزها روزه گیرد و شب ها [برای نماز مستحبی] به پا خیزد، برده ها آزاد کند... [باز هم] نخستین کسی خواهد بود که وارد دوزخ می شود.
می فرمود: از ما نیست کسی که خداوند به او وسعت اقتصادی داده، اما او بر خانواده اش سخت می گیرد.
درهمی که برای خانواده ات خرج می کنی، برایم محبوب تر است از دیناری که در راه خدا خرج بکنی.
کسی که به زنی زیان رساند تا بدان جا که زن گوید: «مهرم حلال، جانم آزاد»، پروردگار برای آن مرد به مجازاتی کمتر از آتش دوزخ راضی نخواهد شد.
نظم و انضباط
پیامبر هیچ کاری را شروع نمی کرد، مگر اینکه بدان مداومت می نمود؛ مثلاً هرگاه کار مستحبی را انتخاب می کرد، بدان مداومت می ورزید. لذا در نمازهای مستحبی به نماز شب و نوافل یومیه و نمازهای مخصوصی از ماه مبارک رمضان، و نیز در روزه های مستحبی به سه روز در هر ماه و نیز روزه ماه شعبان مداومت داشت. هرگاه به نماز جماعت می آمد، صف های مؤمنین را مرتب می نمود و به آن سفارش می کرد.
از نعمان نقل شده که گفت: چنان صف های جماعت را منظم و آراسته می ساخت که مانند چوب های تیر، هیچ گونه کجی در آن دیده نمی شد و چنان انتظام صف ها در نظرش مهم جلوه داشت که روزی به مسجد تشریف آورد و به نماز ایستاد، اما قبل از تکبیرة الاحرام متوجه شد که مردی جلوتر از دیگران است، فرمود: «ای بندگان خدا! صفوف خود را منظم کنید تا میان دلهایتان فاصله نیفتد
لباس
پیامبر در قید و بند نوع لباس نبود. گاهی لباس وصله داری داشت و آن را به تن می کرد و می فرمود: «من بنده ام و لباس بنده ها را می پوشم. اما در انتخاب رنگ ها به رنگ سفید سفارش می کرد و رنگ سبز را دوست داشت، و به نقل از امام صادق از پوشیدن لباس سیاه کراهت داشت، مگر در سه چیز: عمامه، کفش و عبا. از لباس سرخ نیز پرهیز می کرد. هنگامی که لباس نو بر تن می کرد، لباس قبلی خود را به فقیر می بخشید و می فرمود: تا زمانی که این لباس بر تن فقیر باشد، بخشنده در حفظ و حراست و خیر پروردگار خواهد بود، چه زنده باشد، چه مرده.
خوراک
امام صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر خدا گرسنگی را دوست داشت. او همواره نشسته غذا می خورد و می فرمود: «هنگام غذا، کفش ها را از پای درآورید».
در حال غذا خوردن به چیزی تکیه نمی داد. با دست مبارک غذا تناول می کرد. قبل از نوشیدن آب ، بسم الله و در آخر سپاس خدای را می گفت. اگر در سفره ای خرما بود، با آن غذا را شروع می کرد و بیشترین غذایش خرما و آب بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: بهترین خورش ها نزد پیامبر، سرکه و زیتون بود. از غذای داغ پرهیز داشت و می فرمود: «بی برکت است». در میهمانی ها از مقابل کسی غذا برنمی داشت. نان گندم تناول نفرمود و از نان جو هیچ گاه خود را سیر نمی کرد. هرگز غذایی را مذمت نکرد؛ فقط اگر دوست نداشت، از آن نمی خورد. تا گرسنه نمی شد، میل نمی کرد و سیر نشده، دست می کشید.
کرامت زن نزد رسول خدا
رسول خدا(صلی الله علیه و آله): در بخشش میان فرزندان برابری را رعایت کنید. اگر من می خواستم فرزندی را برتری دهم دختران بودند.»
و در روایت دیگری می فرماید: اگر کسی را می خواستم برتری دهم زنان را بر مردان برتری می دادم.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بهترین شما بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم. جز کریمان زنان را تکریم نکنند و جز انسان های پست زنان را تحقیر ننمایند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کامل ترین مؤمنان در ایمان، خوش خُلق ترین آنهاست و بهترین شما خوش خُلق ترین شما با زنانند.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر زنی که در خانه شوهر وسیله ای را از جایی به جایی بگذارد و قصد خیر داشته باشد، خدا به او توجه کند و هر که مورد نظر خداوند باشد او را عذاب نمی کند. ام سلمه گفت: ای رسول خدا، مردان همه خوبی ها را از آنِ خود ساختند. زنان بیچاره چه دارند؟ فرمود: وقتی زنی باردار شد مانند روزه داری است که به شب زنده داری مشغول است و در راه خدا با جان و مال جهاد می کند. هنگامی که وضع حمل کند، چنان پاداشی دارد که هیچ کس نداند. هنگامی که بچه شیر می دهد در برابر هر مک زدن، ثواب آزاد کردن برده ای از فرزندان اسماعیل را دارد و وقتی شیر دادن تمام شد، فرشته گوید: گذشته ات بخشوده شد. از نو شروع کن.
پیامبر اکرم درباره حسن رفتار با زنان می فرمودند: زنان را سفارش به خیر کنید. آنان عیال شما هستند؛ جز نیکی حق ندارید با آنان رفتار کنید. مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکاری شوند. در آن صورت از بستر آنان کناره بگیرید، و اگر اثر نکرد آنان را ملایم کتک زنید، و اگر از خلاف بازگشتند از مجازات آنان دست بردارید.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیزخود هیچ گاه مرتکب چنین رفتاری نشد
مردی به پیامبر گفت: زنی زبان دراز و بی حیا دارم چه کنم؟ پیامبر فرمود: او را اصلاح کن و اگر سود نداشت در آینده طلاق ده، اما او را کتک مزن.
ساده زیستن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
روزی عده ای از زنهای پیامبر به پیامبر اعتراض کردند و گفتند: وضع زندگی ما، خیلی ساده است، از این غنائمی که در جنگ و غیرجنگ به دست می آید به ما هم بدهید، حضرت فرمود: زندگی من یک زندگی ساده است اگر می خواهید به همین زندگی ساده صبر کنید و بسازید، و اگر هم نمی خواهید من حاضرم که شما را طلاق بدهم و مهریه شما را هم بپردازم.
همه گفتند: نه یارسول الله، ما به همین زندگی ساده می سازیم. یکی از خلفا وقتی که اطلاع پیدا کرد که حضرت از زنها ناراحت شده است، خدمت حضرت رسید تا با حضرت صحبت کند.او می گوید: شخص سیاهی آن جا بود که در واقع به منزله دربان و نگهبان بود وحضرت به او سپردند که کسی وارد نشود. من رفتم به این شخص گفتم: به حضرت بگو که فلانی است، آن شخص رفت و برگشت، گفت: حضرت جوابی ندادند و چیزی نگفتند. او می گوید: من رفتم و دوباره آمدم، اجازه خواستم، حضرت اجازه ورود ندادند، دوباره رفتم، و برای بار سوم مراجعه کردم، این بار حضرت اجازه ورود دادند. وارد اتاق شدم، دیدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در اتاق استراحت کرده که کف آن اتاق را فرشی پوشانده بود که از لیف خرما درست کرده بودند، حضرت از جا حرکت کردند، دیدم اثر زبری وخشونت فرش روی بدن مبارک آن حضرت به جا مانده است و خیلی ناراحت شدم. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عرض کردم: یا رسول الله چرا باید وضع شما این گونه باشد؟! درحالی که کسراها و قیصرها و امثال اینها، غرق درنعمت ها باشند، ولی شما که پیامبر خدا هستید یک چنین وضعی داشته باشید؟ حضرت ناراحت شدند و ازجا بر خاست و فرمود: این حرف ها چیست که می گوئی؟ آیا دنیا به نظرت جلوه کرده است؟ حال که من این ها را ندارم، برای من محرومیت است و برای آنها ئی که چنین نعمت ها را دارند نعمت است؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می شود، واین مال و منال برای کسی افتخار نمی آورد.
نظرات (0)