مسیحیت دریک نگاه

ظهور دعوت مسیح : تاریخ مسیحیت از زمانی شروع می شود که حضرت مسیح به سن سی سالگی رسیده وطن خود را در ناصره ترک گفته به سوی یحیی تعمید دهنده که درآن وقت در نواحی رود اردن موعظه می نمود روانه می گردد و چون از یحیی تعمید می گردد چهل روز در بیابان با روزه و دعا و ریاضت به سر می برد و سپس به میان مردم آمده سه سال عمر خود را به خدمت مردم اختصاص میدهد حضرت مسیح در این مدت به تعلیم و موعظه اشتغال ورزیدو معجزات و اعمال خارق العاده ای که شاهد بر صحت رسالت و حقیقت دعوت او بود از وی ظاهر شد
و بسیاری از کسانی که معجزات مسیح را دیده و تعلیمات وی را می شنیدند به وی ایمان می آوردند، و از ایمان آورندگان دوازده نفر جوان را انتخاب فرمود که از همراهان وی باشند، این دوازده نفر همیشه با وی بوده و هر چه می فرمود می شنیدند و هر چه می کرد می دیدند و در اثر تربیت او وظیفه خود دانستند که به آنچه دیده و شنیده اند دیگر آن را تعلیم دهند و کار مسیح را پس از وی تعقیب کنند
قوم یهود که تعلیمات حضرت مسیح را مخالف هدفهای مادی و دنیاپرستی خود می دیدند در مقام مخالفت با وی بر آمدندو در آغاز کار از راه مجادله و خرده گیری وارد شده و چون از این کار نتیجه ای نگرفتند در مقام قتل او بر آمده و مقداری پول به یکی از آن دوازده نفر (یهودای اسخر یوطی ) داده تا عیسی را تسلیم نماید، و به این وسیله عیسی را گرفته و به عنوان این که خود را پسر خدا می خواند محکوم به اعدام نمودند، ولی چون یهود تبعه دولت روم بوده خود قادر بر اعدام مقصرین نبودند، وی را پیش پیلاطس حاکم رومی برده متهم نمودند که خود را پادشاه خوانده است، پیلاطس هر چند خطائی در وی مشاهده نکرد ولی برای ملاحظه یهود حکم صلب او را صادر نمود و در روز جمعه پانزدهم ماه نیسان که احتمال دارد سال ۲۹ میلادی بوده مسیح را در بیرون اورشلیم مصلوب نموده و بعد از ظهر بعضی از شاگردانش او را در قبری سنگی که در آن نزدیکی بود دفن نمودند.
مطابق نوشته اناجیل و عقیده مسیحیان، مسیح بعد از صلیب پس از سه روز از قبر برخاسته و برشاگردان خود ظاهر شده و آنان را امر فرموده چند روزی در اورشلیم توقف نمایند تا به قدرت روح القدس نائل گردند و برای دعوت به اطراف جهان بروند.
تشکیل کلیسا: کلیسا در عهد عتیق به مجمع مقدس بنی اسرائیل گفته می شد و در عهد جدید کلیسا به مجمع روحانی مسیحیان گفته شد.
مطابق انجیل متی باب ۱۶ شماره۱۸ حضرت مسیح پطرس را مخاطب و مأمور میسازد که کلیسای خود را برصخره قیصریه اورشلیم بنا کند، و مطابق کتاب اعمال رسولان باب۲ پطرس در روز عید پنطیکاست كه پنجاه روز بعد از عید فصح و صلب مسیح است در میان یهود و سکنه اورشلیم بپاخاسته و موعظه نموده و مردم را به ایمان به مسیح دعوت کرد و عدّه بسیاری ایمان آورده تعمید گرفتند. دراوان کار محل عبادت و مجمع مسیحیان همان هیکل و کنيسه های یهود بود ولی بعداً که دامنه اختلاف بین یهود و پیروان مسیح شدت یافت مسیحیان از معابد یهود بیرون رانده شدند و لازم شد که مجالس مستقل برای عبادت و موعظه تأسیس نمایند، و تا این زمان اورشلیم مرکز کار کلیسا و پطرس قائد برجسته آن محسوب می گشت، ولی از این زمان به بعد بعضی از مسیحیان به انطاکیه رفته و یونانیان را بشارت داده و جمع کثیری ایمان آوردند و همین که کلیسای اورشلیم از این پیشرفت اطلاع حاصل کرد برنابا را برای مساعدت مسیحیان به آنجا اعزام داشت برنابا فرصت را غنیمت شمرده از طرسوس پولس را همراه خود برد و با معیت وی برای یک سال تمام در کلیسای انطاکیه خدمت نمود و کامیابی بزرگی نصیب ایشان گردید، کلیسای انطاکیه اولین کلیسائی است که بین امتها تأسیس گردید و در اینجا پولس عضو برجسته کلیسا و پیشوای بزرگ بشارت انجیل می شود
اولین شوری : در کلیسای اورشلیم فرقه ای معتقد بودند که مسیحیان نه فقط باید ایمان به مسیح داشته باشند بلکه باید تمامی شریعت موسی را نیز بجا آورند، ولی کلیسای انطاکیه معتقد بود که میسح شریعت موسی را به انجام رسانیده و آنها را از قید آن آزاد ساخته و ایمان حقیقی را یگانه وسیله نجات ایشان قرار داده است، و هنگامی کلیسای اورشلیم شنید که عده ای از امتها ایمان آورده و مختون نشده اند فوری بعضی را فرستاد که به ایشان اطلاع دهند که نجات بدون ختنه - یعنی نگاهداری شریعت موسی - ممکن نیست، کلیسای انطاکیه از شنیدن این خبر به تشویش آمد و پولس و برنابا و چند نفر دیگر را فرستاد که با کلیسای اورشلیم مشورت کنند.
پولس و برنابا با یکی از مسیحیان یونانی به اورشلیم آمده واز طرف کلیسا پذیرفته شدند و شورايی به مدیریت یعقوب برادر خداوند و با حضور رسولان و کشیشان و تمامی مسیحیان منعقد گردید و از طرف فرقه یهودی پیشنهاد شد که یونانیان مسیحی باید مختون گردند و پس از اظهار نظرها و پیشنهادهای پطرس و پولس و برنابا درباره این که آنها مجبور به نگاهداری شریعت موسی هستند، بالاخره یعقوب که گویا مدیر مجلس بود پیشنهاد نمود که امتهای مسیحی لازم نیست شریعت موسی را نگاهداری نمایند و ختنه گردند جز این که از نجاسات بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند، این پیشنهاد به تصویب همگی رسید و نوشته ای از طرف کلیسای اورشلیم در این موضوع به کلیساهای امتها ارسال گردید و با خوشحالی تمام پذیرفته شد
این قسمت از تاریخ که مربوط به نیمه اول قرن اول مسیحی است حقایقی را روشن می کند و می رساند که چه دستهای مرموزی از همان آغاز کار، برای از بین بردن دین مسیح و تبدیل آن کوشش می کرده است تشکیل این شوری و تصویب لغو شریعت موسی را نویسنده تاریخ کلیسا از کتاب اعمال رسولان باب۱۵ نقل کرده است و نویسنده کتاب اعمال رسولان برای این که به این مسئله یک صورت رسمی بدهد و به نظر خود آن را بر مبنای استواری قرار دهد پای اشخاص مانند یعقوب برادر خداوند و پطرس و برنابا و تمامی مسیحیان را در میان کشیده و شورای کلیسائی ساخته است وگرنه با یک بررسی دقیق معلوم می گردد که این تنها نظریه پولس و ناشر افکارش لوقا بوده است و رسولان و شاگردان مسیح همگی عمل به شریعت موسی را لازم می دانسته اند و اگر احیانا سخن از اهمال بعضی از آنها برود معلول وضع اجباری محیط یا اظهار نظر طرفداران پولس درباره آنها برای تایید نظریه وی بوده است. چنانچه خود پولس در رساله به غلاطیان صریحا سخن از مخالفت با پطرس می گوید و می نویسد: اما چون پطرس به انطاکیه آمد او را روبه رو مخالفت نمودم زیرا مستوجب ملامت بود و از جملات قبل و بعد این جمله دانسته می شود که مخالفت او با وی به واسطه اهتمام به سنن شریعت موسی بوده است.
چنانكه در رساله دوم پطرس باب۱شماره ۱۹ می نویسد: و کلام انبیا را نیز محکمتر داریم که نیکو می کنید اگر در آن اهتمام کنید.
و در رساله یعقوب باب۲ شماره ۱۰-۱۱ می نویسد: زیرا هر که تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزء قصور ورزد ملزم همه می باشد زیرا او که گفت زنا مکن نیز گفت قتل مکن پس هر چند زنا نکنی اگر قتل کردی از شریعت تجاوز نمودی.
و در شماره ۱۴ می نویسد: ای برادران من چه سود دارد اگر کسی گوید ایمان دارم وقتی که عمل ندارد آیا ایمان می تواند او را نجات بخشد.
و در آغاز انجیل برنابا نیز پولس را به واسطه ترک ختنه و لغو شریعت موسی شدیداً مذمت می کند.
با وجود این دلایل آیا در ساختگی این شوری تردیدی باقی می ماند؟
نوشتن اناجیل: مسیحیان تا زمانی از کتب پیغمبران سلف نوشته دیگری نداشتند، در زمان خود مسیح احتیاجات روحانی خود را به وسیله او رفع نموده و پس از صعود وی در هر چیزی که فهمشان قاصر بود از رسول مسيح استفتاء مي كردند و چون رسولان به شهرهاي ديگر رفتند مسائلی پیش آمد که مسیحیان جدید الایمان در حّل آنها قاصر شدند و از این جهت رسولان گاهی شخصاً به کلیساها رسیدگی کرده و گاهی به وسیله فرستادن رسالاتی تعالیم صحیح را به مسیحیان می سپردند، کلیساها این رسالات را چون تعالیم شفاهی رسولان مقدس دانسته و از طرف خدا شمرده و چون کلام خدا می پذیرفتند و برای آنها رساله های مزبور و کتب عهد عتیق همه از الهام الهی بود.
و چون تعالیم رساله های رسولان برای احتیاجات کلیساهای جدید التاسیس کافی نبود لازم شد که راجع به زندگانی و معجزات و تعالیم مسیح نوشته ای به رشته تحریر در آید و بدین جهت کسانی که راجع به این قسمت شناسائی داشتند کتابی چند راجع به زندگی مسیح در این دنیا به رشته تحریر در آوردند و از این کتابها فقط چهار عدد که عبارت از انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا است توسط کلیساها محفوظ مانده است.
کتابهای دیگری نیز به مرور زمان نوشته شدند که حکایت عیسی مسیح را مخالف به آنچه در انجیلهای چهارگانه بود بیان نمودند، و از این جهت بر مسیحیان لازم گردید که کتابهای مورد قبول خود را جدا نموده و در کتاب جامعی حفظ کنند. نويسنده تاریخ کلیسا اظهار می کند که ظاهراً راجع به اناجیل اربعه بین مسیحیان در هیچ زمانی اختلافی نبوده و همچنین راجع به اکثر کتابهای عهد جدید مسیحیان با هم موافق بوده اند. ولی در خصوص بودن رساله های یعقوب و یهودا و دوم پطرس و دوم و سوم یوحنا در عهد جدید بعضی مردد بودند که شاید بهتراست آنها جزو کتب نافع شمرده شوند و در عهد جدید نباشند. و رساله برنابا و رساله کلمنت و شبان هرماس به گمان بعضی لازم بود جزو عهد جدید باشند ولی به مرور زمان این شک و تردید بر طرف شد و عموم مسیحیان ۲۷ کتاب و رساله عهد جدید را قبول کردند.
از مطالبی که در این فصل از تاریخ کلیسای قدیم آوردیم نتایج زیر حاصل می شود:
۱- اناجیل سالها بعد از صعود مسیح به رشته تحریر در آمد.
۲- رساله های عهد جدید اکثر پیش از اناجیل نوشته شده است.
و با این که می دانیم اکثرا رساله های عهد جدید از پولس است واز طرفی اناجیل هم از سرچشمه افکار پولس سیراب شده اند. ولوقا نیز در دومین سفر بشارتی پولس ؛ از همراهان او گردیده و آنقدر مورد توجه او شده است که از او به طبیب حبیب یاد می کند این مطلب روشن می گردد که مسیحیت کنونی و عهد جدید آن ساختة افکار پولس است.
۳- توافق نظر مسیحیان در همه زمانها درباره اناجیل اربعه و رساله های عهد جدید که دکتر میلر نویسنده تاریخ مزبور اظهار میکند برخلاف شواهد قطعی تاریخ و حتی نوشته های خود اوست.
زیرا مطابق نظریه دانشمندان مسیحی تا قرن پنجم یعنی زمان ظهور پاپ جلاسیوس (۴۹۲میلادی) متجاوز از پنجاه انجیل در میان مسیحیان بوده که به فرمان پاپ مذکور همه آنها متروک و تنها این چهار انجیل متداول می گردد.
وضع مسیحیت بعد از شاگردان مسیح تا زمان قسطنطین :
مسیحیت در ابتدای ظهور آن و همچنين آغاز انتشار آن به وسیله شاگردان مسیح بیشتر درگیريش با یهودیان بود زیرا مسیح در میان یهودیان ظهور کرد و در وهله اول آنان مورد نظر و دعوت و تبلیغ وی بودند. یهودیان قبل از ظهور مسیح تحت سیطره دولت روم بودند.
ولی از طرف دولت رسماً به آنها اجازه داده شده بود که مراسم مذهبی خود را انجام دهند و مسیحیت هم در ابتداي امر از نظر سياست وقت فرقهاي از يهوديت محسوب می شد ولذا از طرف دولت اهمیتی به آن داده نمی شد، تا این که در اثر مخالفتهای شدید یهود با مسیحیان و تبلیغات پی گیر شاگردان مسیح کلیسا از کنیسه جدا شد و برای دولت روم روشن گردید که مسیحیت آیین تازه ای است که همه امتها را به سوی خود دعوت می کند واز اين رو احساس خطر نموده فورا آن را غیر قانونی اعلام و قبول مسیحیت را برای مردم ممنوع، و مامورین دولت را در قتل ایمان آورندگان به مسیح مجاز کرد. و قریب سیصد سال مسیحیت مورد تجاوز دولت روم بود و گاهی این تجاوز سخت تر و گاهی نرم تر می گردید تا این که قسطنطنین به امپراطوری روم رسید و مسیحیت را پذیرفت و آن را در سراسر امپراطوری خود دین قانونی قرار داد.
درباره مسیحی شدن قسطنطین آراء و نظریات مختلف هست بعضی ایمان او را به واسطه ظاهر شدن مسیح در خواب به وی دانسته اند، و بعضی برای ظفر بر رقیب خود ماکسينوس گفته اند، در هر صورت قدم اولی که قسطنطین بعد از مسیحی شدنش برداشت صدور فرمان میلان در سال۳۱۳ میلادی بود که مطابق آن عموم مسیحیان در برگزاری مراسم مذهبی آزاد و ذی حق شدند.
قسطنطین در عین مقام امپراطوری ریاست مذهبی مسیحیان را هم عهده دار شد و از این جهت حل اختلافاتی که بین مسیحیان پیدا می شد به وی مراجعه می گردید و او برای این کار از اسقفان و کشیشان شورا تشکیل میداد و تا حد امکان در حل اختلافات می کوشید ولی غالبا به نتیجه نمی رسید. بزرگترین شورائی که در زمان وی تشکیل شد شورای نیقیه بود تشکیل این شوری به این سبب بود که در سال ۳۱۸ میلادی اسکندر اسقف اسکندریه برای کشیشان نطقی ایراد نمود و اهمیت زیادی به وحدانیت درتثلیث اقدس داد، یکی از اعضاء این جلسه کشیشی به نام آریوس از گفتار وی انتقاد نمود، وی عقیده داشت خدا از خلقت کاملاً جداست و ممکن نیست مسیحی که به زمین آمد و چون انسان تولد یافته است با خدائیکه نمی شود شناخت یکی بشماریم، بلکه او مقدم ترین و عالیترین مخلوقات خداست، آریوس نمی توانست عقیده خود را در خود نگهدارد لذا با کمال جد در انتشار آن کوشید و به زودی در میان مردم منتشر شد هنگامی که اسکندر اسقف از آن مطلع شد آریوس و دو نفر از پیروانش را از کلیسا اخراج کرد، وقتی این خبر به قسطنطین رسید نامه ای به آنها نوشته و به مصالحه تشویق نمود، ولی چون آتش اختلاف شعله ور شده بود آن نامه نتوانست آن را خاموش کند، لذا قسطنطین مصلحت دید که نمایندگانی از تمام کلیساها خواسته تا شورائی تشکیل و به این اختلاف خاتمه دهند این شورا به حکم امپراطور در ماه ژوئن ۳۲۵ میلادی با حضور قریب سیصد تن از اسقفان وافراد ديگر در شهر نيقيه نزديك قسطنطنيه تشكيل شد وپيش از هر چیز قضیه تعلیم آریوس مطرح گردید و بعضی آن را تایید و بعضی تکذیب کردند، ولي اثر حضار آن را فهم نمي كردند ومنتظر فرصت بودند تا مبارزه يك طرفي شود وبا آن طرف هم آواز شوند يوسي بيوس مورخ ودوست قسطنطين اعتقاد نامه اي نوشت كه به عقيده وي ممكن بود مورد قبول همه واقع شود وآنرا به شورا ارائه داد واكثر اسقفان آن را قبول کردند ولی چند نفری که می خواستند عقیده آریوس را رد کنند به شوری پیشنهاد و اصرار زیادی کردند که در اعتقاد نامه اشتباه آریوس را اظهار دارند و یگانگی ذات پدر با پسر را نشان دهند.
و اين اعتقاد نامه توسط شورا نوشته شد و تمام اعضا بجز آریوس و پنج نفر از همراهانش آن را امضاء نمودند .
تا اینجا نوشته دکتر میلر در تاریخ کلیسای قدیم است ولی تواریخ دیگر را که ورق بزنیم می بینیم مطلب به این سادگی نبوده است.
ابن بطریق مسیحی در تاریخ خود می نویسد : قسطنطین به همه شهرهای مسیحی نشین پيغام فرستاد و اسقفها و کشیشها را دعوت نمود این اجتماع در نیقیه با حضور ۲۰۴۸ نفر از اسقفها تشکیل شد و اینان در آراء و عقاید اختلاف داشتند.
بعضی قائل بودند که مسیح و مادر او دو معبود قابل پرستش غیر از خداهستند و آنها را بربرانیه و مریمیون می گفتند.
و بعضی قائل بودند که نسبت مسیح به خدا چون شعله نسبت به آتش است و این عقیده سابلیوس و یارانش بود.
و بعضی می گفتند مریم به عیسی آبستن نشد بلكه کلمه خدا یعنی عیسی چون آبی که از ناودان می گذرد از گوش مریم عبور و در همان ساعت از رحم او خارج شد.
و بعضی می گفتند مسیح انسانی است که از لاهوت آفریده شد و گوهرش چون ماست و آغاز او از مریم است و خدا او را برگزید برای این که گوهر انسانی را با کمک نعمت الهی (وحی) از گناه برهاند و مشیت و محبت خدا را در او قرار دهد. و خدا را جوهر قدیم واحد و دارای یک اقنوم می دانستند و ایمان به کلمه و روح القدس نداشتند و این نظریه پولس شمشاطی و یاران او بود و بعضی می گفتند همیشه سه خدا بوده یکی صالح و یکی طالح و یکی میانه.
و بعضی هم قائل به الوهیت مسیح بودند و این گفتار پولس رسول و۳۱۸ نفر از اسقفهای حاضر در مجمع بود.
قسطنطین اینها راجمع نمود و گفتار هر فرقه را شنید و دستور مناظره داد و خانه را بدین منظور خلوت نمود.
ولی چون خود مایل به رأی پولس رسول بود مجلس ویژه ای بزرگ برای آن ۳۱۸ نفر منعقد نمود و در وسط آنها نشست و انگشتر و شمشیر و عصای خود را گرفته و به آنها داد و گفت شما را در کشور خود اختیار دادم که آنچه قوام دین و صلاح مؤمنین در آن است انجام دهید و آنها به پادشاه تبریک گفته و شمشیرش بر او آویخته گفتند دین نصرانیت را آشکارا ساز واز آن دفاع کن. و چهل کتاب برای او مقرر داشتند که شامل وظائف او نسبت به خود و ملت و وظائف اسقفها بود.
خلاصه این مجمع تکلیف مسیحیان را از لحاظ عقیده و عمل معین کرد.
نخستین سؤالی که در اینجا برای شخص ناقد پیش می آید این است که:
اشخاصی را که قسطنطین از شهرها دعوت نمود و به نیقیه آمدند به نقل ابن بطریق۲۰۴۸نفر اسقف و کشیش بودند چه شد که این عدد یک مرتبه به ۳۱۸ نفر تنزل نمود؟ و رأی این عده معدود پذیرفته و رأی دیگران که ۱۷۳۰ نفر بودند مهمل گذارده شد؟
ممکن است گفته شود نظریات دیگران به اندازه نظریه پولس طرفدار نداشت
جواب این است که مطابق نقل تواریخ هنگامی که آریوس نظریه خود را در مجمع اظهار داشت زیاده از هفتصد نفر از حضار به او پیوستند.
از اینجا معلوم می شود که شمشیر و عصا و انگشتر امپراطور بوده که نظریه این عده را تحمیل نموده است.
ولی جالب اينجاست که دکتر میلر می نویسد: تمام اعضا ، بجز آریوس و پنج نفر از همراهانش آن را امضاء نمودند.
این چنین حقایق تاریخ را تحریف می کنندو از این جهت باید بگوئیم ادعای این اشخاص که می گویند کتاب مقدس تحریف نشده است درست است زیرا این گونه تحریفات از نظراینان تحریف نیست..!


نتیجه گیری
در این قسمت ازتاریخ لازم است بررسی کنیم که مسیحیت دراین مدتی که با رومیان درگیر بود تا هنگامی که توانست مسیحیت رادین قانونی درسراسر امپراطوری روم قرار دهد کاملا از عقاید و آداب و رسوم رومیان و غیر آنها متأثر شد.
برای این که مطلب اثبات شود مقایسه کوتاهی بین عقیده رومیان و بت پرستان دیگر ومسیحیت می کنیم:
۱-تثلیث :
در کتاب سکان اول اردپا می نویسد: بت پرستان خدا را یکی می دانستند لکن دارای اقانیم ثلاثه
بونویک در کتاب اعتقاد مصریها می نویسد: در دیانت بت پرستی قدیم مصر قائل بودند به لاهوت الکلمه و آنکه هر چیز به لاهوت الکلمه ثابت است و کلمه تولید از خدا شده و کلمه خداست.
در کتاب ترقی افکار دینی می نویسد: قدمای از بت پرستهای یونانی ها قائل بودند که خدا دارای اقانیم ثلاثه است
اینک این قسمت را با ابتدای انجیل یوحنا و شماره۷ باب۵رساله او مقایسه کنید.

۲- فدا و داوری
بونویک در کتاب اعتقاد مصریها می نویسد: مصریها اوسیریس را یکی از نجات دهندگان مردم می دانستند و می گفتند که او به واسطه کوشش در افعال شایسته دچار رنجها شد و برای مقاومت علیه گناه کشته گردید. ودوان در کتاب خرافات تورات و خرافات دردیانت دیگر می نویسد : دردمندی و مرگ اوسیریس رمز بزرگی در دیانت مصریها بود او را خدای نیکوکار و پاکی می دانند که در زمین ظاهر شد و مرد و از مردگان برخاست و در روز واپسین مردگان را جزا خواهد داد. این قسمت را با مسئله فدا و داوری در مسیحیت مقایسه کنید.
۳- موارد دیگر
یونویک می نویسد: مصریهای قدیم می گفتند زمان ولادت اوسیریس شنیده شد منادی گفت متولد شد پروردگاری برای ما که نامش اوسیریس است.
انجیل لوقا می نویسد: در همان حال فوجی از لشگر آسمانی با فرشته حاضر شده خدا را تسبیح کنان می گفتند خدا را در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.
وموضاعات دیگری از عقاید بت پرستان مانند تولد خداوند از عذراء(باکره)، ظهور ستاره هنگام تولد خدایان، و ظهور ظلمت هنگام صلب آنها و جستجوی سلاطین ظالم از خدایان برای کشتن آنها، و بودن خدایان از نسل سلطنت ودارای مملکت آسمانها بودن، وامتحان شیطان پسران خدا را و غسل تعمید برای برطرف کردن گناهان و رفتن خدایان به دوزخ برای خلاصی گناهکاران و رجعت خدایان و.... در مسیحیت تأثیر کرده که تفصیل آنها موجب تطویل سخن می گردد وخوانندگان را به کتاب (( العقايد الوثنيه في الديانة النصرانيه )) تألیف محمد طاهرالتنیر البیروتی و ترجمه آن به نام (بت پرستی و مسیحیت کنونی) تألیف حاج میرزا رضا دامغانی راهنمائی می کنیم.
قدرت کلیسا و شیوع اختلافات و انشعابات:
مسیحیت بعد از آنکه دین رسمی امپراطوری روم گردید کلیسا مانند دولت دارای تشکیلات مفصلی شد و اسقفان مراکز بزرگ امپراطوری بر سایر کلیساها قدرت مخصوصی یافتند واسقف روم ملقب به پاپ و دارای شهرت واعتبار خاصی گردید و کم کم مدعی ریاست بر همه کلیسای مسیح شد، اسقفان مغرب ریاست او را پذیرفتند ولی اسقفان مشرق مانند قسطنطنیه و انطاکیه و ایران از پذیرفتن ریاست او امتناع ورزیدند. واین امتناع موجب جدائی بین کلیساهای لاتينی زبان مغرب و کلیساهای یونانی و سریانی زبان مشرق شد، و با جدا شدن قسطنطنیه از روم کلیسای مشرق هم از روم مجزا شد و تا امروز این دوشعبه از هم مجزا هستند، یکی به نام کلیسای کاتولیک روم که بیشتر اقتدارش در اروپا و امریکاست ودیگر کلیسای ارتدکس یونانی که بیشتر در روسیه ویونان نفوذ دارد.
اختلاف دیگر: بعد از رد نظریه آریوس برای کلیسا مسئله دیگری مطرح شد وآن این که چگونه کلمه ازلی خدا با بشریت در شخص مسیح توأم گردید؟
بعضی معتقد شدند کلمه خدا در عیسی به جای روح بشریت قرار گرفت نه این که به یک انسان کامل ملحق شده باشد، این عقیده کامل بودن جنبه بشری مسیح را رد می نمود. کلیسای انطاکیه اين عقیده را رد نمود و به جنبه بشری مسیح اهمیت مخصوصی گذارد. کلیسای روم معتقد شد که مسیح شخصیتش مرکب از دو جنبه یعنی جنبه الهی و جنبه بشری است و هر یک از این دو دارای صفات مخصوص به خود هستند.
مسئله مورد نظر خیلی اهمیت یافت و علمای کلیسای آن زمان قریب صد سال درباره آن مباحثه کردند، ولی متاسفانه اشتیاق درک حقیقت گاهی در بعضی به حدی بود که روح محبت منظور نمی شد و بعضی از پیشوایان کلیسا با معارضین خود به شدت بد رفتاری می نمودند و چندین شوری برای حل آن تشکیل شد که مهمترین آنها شواری قسطنطنیه درسال ۳۸۱ میلادی و شورای افسس در سال۴۳۱ و شورای کالسیدون در سال۴۵۱ میلادی بود، و امپراطوران نیز در مباحثات شرکت و طرفداری می کردند و به طور مصری سیاست را در تعيين حقیقت مدخلیت می دادند. و سر انجام در مسئله فوق توافق حاضر نشد و تا به امروز این اختلاف باقی است.
پیدایش نسطوریت : نسطوریت را باید زائیده اختلاف بالا و از نتایج آن دانست، شخصی به نام نسطوریوس که ساکن قسطنطنیه و از شاگردان مدرسه اِدِسای روم بود قائل شد که جنبه بشری مسیح کاملاً از جنبه الهی او جداست و مسیح دارای دو شخصیت علیحده است که یکی به دیگری ملحق گردیده است. چون این شخص در تعلیم و انتشار عقیده خود جدیت می ورزید. اسقفان شورای افسس ویرا محکوم نموده گفتند کلمه خدا کاملا دررحم مریم با جنبه بشری متحد گردید و فقط یک شخصیت از آن پیدا شد ولی با این وصف این عقیده با کمال جدیت در مدرسه اِدِسا تعلیم داده می شد تا بالاخره در سال ۴۵۷ میلادی شورشی علیه نسطوریان شد و آنها به ایران کوچ کردند.
دراین موقع اسقف نصیبین برای این که کلیسای ایران را کاملاً از روم جدا کند با توافق پادشاه وقت و کمک او در نسطوری کردن مسیحیان ایران کوشید و عموم آنها را از روی میل یا اکراه نسطوری نمود و پس از آن به و اسطه بسته شدن مدرسه اِدِسا از طرف امپراطور روم در سال ۴۸۹ میلادی و مهاجرت معلمین و شاگردان آن مدرسه به ایران و تاسيس مدرسه ديگر در ايران ،نسطوريت آنها مستحكم تر شد .
اختلافات دیگر : در اینجا رشته سخن را به دست نویسنده دیگر مسیحی به نام جان الدر می دهیم ، وی در تاریخ اصلاحات کلیسا می نویسد: در نخستین سالهای کلیسا سازمان ظاهری کلیسا در همه جایکی بود ولی به مرور ایام یک نفاق و اختلاف عمیقی ما بین شعب شرقی و غربی کلیسا به وقوع پیوست که تا به امروز باقی است.
این اختلاف دارای سه جنبه بود: اول سیاسی، دوم عملی و سوم مسئله مربوط به حکمت الهی، ولی در ابتدا جنبه سیاسی ظاهر شد اختلاف سیاسی دراثر تقسیم امپراطوری روم به شرقی و غربی و از دست رفتن عظمت روم و اهمیت یافتن قسطنطنیه و در مقام تحصیل استقلال بر آمدن ممالک غرب بود که این اختلاف به ضمیمه اختلاف زبانی به صورت تفرقه و جدائی روز افزونی در کلیسا منعکس شد. و اختلاف عملی در نتیجه منع پرستش تمثال مسیح و مریم و حواریین از طرف امپراطور (لیو) و مخالفت اسقف روم با این فرمان بود که به فرمان امپراطور تمام آن تمثالها از کلیسا بیرون برده شد و تصاویر محو گردید واین فرمان تا یک قرن باقی بود ولی پس از یک قرن دو مرتبه تمثالها به کلیسا برگشت و تصاویر تجدید شد و شورای کلیسائی در سال۷۸۷ تعلیماتی در این باره وضع کرد و شورا متفقاً با یک آهنگ این قانون رابه شرح زیر تصویب و تأیید نمود:
ما همگی معتقدیم و همگی رضایت می دهیم و جملگی تأیید می نمائیم که این است ایمان و عقیده کلیسا، کسی که اقنوم ثلاثه را پرستش می نماید تمثالها و تصاویر را نیز باید بپرستد کسی که میل ندارد لعنت بر او باد.
و اختلاف ديگر حکمت الهی درباره اقنوم سوم(روح القدس) بود که آیا تنها از پدر ناشی شده یا از پدر و پسر به طور تساوی، کلیسای غرب نظر دوم و کلیسای شرق نظر اول را داشت و چون کلیسای شرقی زیر بار قبول نظریه کلیسای غربی نرفت از طرف پاپ به عنوان این که در دین بدعت گذارده و مخالف با اصول رفتار نموده اند تکفیر شد.
و از این تاریخ یعنی سال ۱۰۵۴ میلادی رسماً کلیسای شرقی به نام ارتودوکس یونانی یا کلیسای ارتودوکس (یعنی تعلیمات درست و آئین صحیح) از کلیسای روم جدا شد، و این شعبه از کلیسا تا امروز درروسیه و یونان و بلغارستان و صربستان و آلبانی و رومانی باقی و برقرار است.
جنگهای صلیبی : بین سالهای ۱۰۹۶تا ۱۲۷۰ میلادی هفت فقره جنگ صلیبی با اجازه پاپ صورت گرفت که عموم مسیحیان در آن شرکت کردند، بیان علل وقوع آن جنگها و تجاوزاتی که از مسیحیان نسبت به اقوام مغلوب در این جنگها رخ داد از موقعیت فعلی بیرون است وتنها به نتایجی چند که از آن جنگها گرفته شد در زیر اشاره می کنیم:
۱- شدت اختلاف بین شرق و غرب، با این که آرزوی پاپ از به پا ساختن این جنگها این بود که بتواند فاصله بین شرق و غرب را که به واسطه بعضی اختلافات پیدا شده بود از بین ببرد و کلیساهای شرقی را تابع کلیسای روم کند ولی به واسطه این که امپراطورروم به جنگجویان صلیبی در خارج از سرزمین خودش کمکی نکرد این اختلاف شدیدتر و زیان آورتر شد.
۲- ایجاد نفرت و بغض بین مسیحی و مسلمان که تا چندین قرن باقی و برقرار بود.
۳- نزدیک شدن اروپای غربی به دانش مشرق زمین.
۴- وحدت اروپا و تقویت و تحکیم موقعیت و نفوذ پاپ در روم.
۵- اختلافات دیگر : در فاصله طولانی بین سال پانصد و هزار و پانصد یعنی طی مدت هزار سال بسیاری چیزهای تازه و نو ظهور و تغییرات در تعلیم و سازمان کلیسا پدید آمد و این تغییرات و تحولات طوری بود که اصلاحاتی را در کلیساها ایجاد می کرد یکی از آنها جنبه و مقام مریم مادر عیسی بود.
از قرن اول تا قرن چهارم راجع به مریم و قدوسیت او چیزی دیده نمی شود ولی در قرن چهارم احترام مخصوصی نسبت به مریم مشهود می گردد و در قرن پنجم کم کم مردم به او روی نیاز آورده و او را واسطه خدائی تصور نموده و دعا به درگاه وی می کردند، و کم کم بعضی عقیده پیدا کردند که نجات بدون پرستش مریم ممکن نیست.
اختلاف دیگر، درباره مقام پطرس بود که آیا او جانشین مسیح و پاپ کلیسای نخستین و دارای مقام منحصر به فرد بود یا نه؟ کلیسای کاتولیک نظریه اول را تأیید و تقویت می کرد.
دیگراختلاف راجع به هفت آیین مقدس بود که عبارت است از :
۱- عشاء ربانی ۲- تعمید ۳- اعتراف به گناه نزد کشیش ۴- تأیید ۵- ازدواج ۶- تدهین ۷- دستگزاری
البته این هفت آیین همه آنها در کلیساهای اولی نبود و کم کم تا قرن ۱۲ معمول گردید و تا قرن ۱۵ نیز به صورت امروزی نبود تا در شورائی که در سال ۱۵۴۷ میلادی تشکیل شد به عنوان اوامر مسیح رسماً قبول شد و شورا اعلام نمود که هرکس این هفت آئین را نپذیرد لعنت بر او باد.
ولی پروتستانها چنین عقیده را ندارند. بلکه عقیده آنها براین است که هر چیزی که در کلیساها عمل می شده لازم نیست که حتماً مسیح به آن امر کرده باشد و نسبت به هفت آیین مقدس اولاً دلیلی در دست نیست که همه آنها توسط مسیح تعلیم داده شده باشد و ثانیاً از وسائل نجات باشد زیرا نجات به وسیله ایمان است نه به واسطه اعمال ؛ پروتستانها معتقدند که کلیسا از حدود تعلیمات ساده مسیح بسیار تجاوز کرده است.
این اختلافات و اختلافات دیگر سبب شد که عده ای از مسیحیان به نام هواداران اصلاحات کلیسا کم کم از کلیسای کاتولیک روم جدا شده و نهضتی را به نام پروتستان علیه کلیسای روم آغاز كردند.
آغاز اصلاحات پروتستان را از زمان قیام مارتین لوتر علیه گناه بخشی و فروش نامه برائت و بخشش گناه از طرف پاپ می دانند و لوتر را مجدد و مصلح بزرگ پروتستان می شمارند البته مارتین لوتر با پشت کار خود موفق شد اصلاحاتی در وضع کلیسا بکند ولی نتیجه کار او انشعاب کلیسای کاتولیک به دو شعبه شد بعد از آن که در سال۱۰۵۴ به دو شعبه دیگر منشعب شده بود وسالها بین این دو شعبه مسیحیان بازار نزاع و تکفير و کشتار بر قرار بود به حدی که نویسنده تاریخ اصلاحات می نویسد سیصد سال تمام اینها روبه روی هم و در دو صف مقابل قرار گرفته بودند. و اقداماتی نیز برای سازش بین این دو فرقه شد مانند تشکیل شورای بین كليسائي در سال۱۵۴۵ میلادی که به نام شورای ترنت مشهور است ولی شوری به نفع پاپ تمام شد. واز آن تاریخ به بعد وضع دنیای کاتولیک و پروتستان چندان تغییری نکرده از نظر جغرافیا حدود آنها به این قرار است که ممالک اروپای جنوبی و لهستان و مجارستان و امریکای جنوبی و مکزیک کاتولیک و اروپای شمال غربی و اسکاتلند و استرالیا و ممالک متحده امریکا وقسمت اعظم کانادا پروتستان هستند.
بعد از آن کلیسای پروتستان هم به فرق متعدد تقسیم شدند واین تقسیم بر سر مسائل حکمت الهی و اعمال کلیسا و اداره امور کلیسا بود و از طرف مسیحیان پروتستان کوششهائی برای حل این اختلافات شد ولی نتیجه ای عاید نگردید.

نظرات (0)

هنوز نظری ارسال نشده است

  1. بهتر است نام و نظر خود را فارسی تایپ کنید ( برای انتشار سریع نظر یا افزودن فایل پیوست، باید وارد حساب کاربری خود شوید )
پیوست (0 / 3)
انتشار موقعیت