محبت در عهد جدید
«محبت» به معنای دوست داشتن است.
یک کشیش مسیحی در این باره می گویدمحبت انواعی دارد
۱. محبت خانواده، مانند محبت مادر به فرزندان و علاقات خانوادگی دیگر.
۲. محبت دوستی یا مودت برادری
۳. محبت جنس مخالف ، که به آن «محبت جنسی» هم می گویند
۴. محبت ذاتی، که امری طبیعی در انسان است؛
۵. محبت خدا به انسان که باعث فدا شدن خدا شد که فدیه برای انسان شد
محبت که بیش از ۲۳۰ بار در عهد جدید به کار رفته، بزرگترین دستور در مسیحیت شمرده شده است؛ بلکه خدا خود، محبت است.
محبت در عهد جدید به انواع گوناگون استعمال شده و شکلهای گوناگونی دارد:
- محبت خدا به انسان و جهان که تنها پسر خود را فدا و کفارۀ گناه بشر کرد
- محبت «پدر» به «پسر» ، محبت «پسر» به «پدر»
- محبت انسانها به مسیح یا خدا
- محبت به یکدیگر حتی دشمنان
اکنون به مواردی از کاربرد این واژه مینگریم.
اولین کاربرد محبت در عهد جدید، به مواعظ حضرت عیسی «بر فراز کوه» مربوط است. وی قوم خویش را به دوست داشتن دشمنان ترغیب میکند:
" شنیدهاید که گفته شده است: «همسایۀ خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن»؛ اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هرکه به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید. بلکه دشمنان خود را محبت نمایید و احسان کنید و بدون امیدِ عوض قرض دهید؛ زیراکه اجر شما عظیم خواهد بود و پسران حضرت اعلی خواهید بود؛ چون که او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است.
و در جواب یکی از عالمان فریسی که درباره «بزرگترین حکم شریعت» پرسیده بود، دو حکم محبتی را اعلام کرد: محبت خدا با تمام وجود و محبت همسایه مثل خود.
عبارات انجیل متی این است:
" و یکی از ایشان که فقیه بود، از وی به طریق امتحان سؤال کرده، گفت: «ای استاد، کدام حکم در شریعت بزرگتر است»؟ عیسی وی را گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به همۀ دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبت نما. این است حکم اول و اعظم؛ و دوم مثل آن است؛ یعنی همسایۀ خود را مثل خودمحبت نما. بدین دو حكم، تمام تورات و صُحُف انبیا متعلق است"
البته آن گونه که در لوقا مندرج است، این حکم جدیدی نبود و قبلا در تورات چنین توصیه ای به یهودیان شده بود به همین خاطر مسیح به حکم تورات استناد کرد
" ناگاه یکی از فقها برخاسته، از روی امتحان به وی گفت: «ای استاد، چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم»؟
به وی گفت: «در تورات چه نوشته شده است چگونه میخوانی»؟
گفت: «اینکه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خود محبت نما و همسایۀ خود را مثل نفس خود».
گفت: «نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست».
دربارۀ محبت خدا به انسان در فدا کردن فرزند خود، عیسی مسیح، و نجات جهان به این وسیله، به جملاتی از یوحنا بنگریم (یوحنایی که حامل فکر پولس بود و ظاهراً آموزۀ فدیه را از وی اخذ کرد): «زیرا خدا جهان را این قدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هرکه بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد؛ زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد» .
حضرت مسیح محبت به او را در عمل به احکام و پاسداشت آن اعلام کرده است؛ بنابراین لازمۀ محبت او، پیروی عملی از اخلاق و رفتارِ مبتنی بر بینش توحیدی اوست. عبارات مربوط، چنین است:
هر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبت مینماید؛ و آن که مرا محبت مینماید، پدر من او را محبت خواهد نمود و من او را محبت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.
عیسی در جواب او گفت: «اگر کسی مرا محبت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت؛ و آن که مرا محبت ننماید، کلام مرا حفظ نمیکند؛ و کلامی که میشنوید، از من نیست؛ بلکه از پدری است که مرا فرستاد».
همچنان که پدر مرا محبت نمود، من نیز شما را محبت نمودم؛ در محبت من بمانید. اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند؛ چنان که من احکام پدر خود را نگاه داشته ام و در محبت او میمانم.
در کتابهای دیگر عهد جدید، از جمله نوشتههای پولس نیز به «محبت» پرداخته شده است. از دیدگاه پولس، محبت اساسیترین فضیلت برای الهیات و اخلاق مسیحی است؛ به گونهای که آن را از ایمان نیز بالاتر دانسته است: «و الحال این سه چیز باقی است؛ یعنی ایمان و امید و محبت؛ اما بزرگتر از اینها محبت است»؛ «اگر نبوت داشته باشم و جميع اسرار و همۀ علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به حدی که کوهها را نقل کنم و محبت نداشته باشم، هیچ هستم».
پولس «فدية» مسیح را محبتی از جانب خدا به بشرِ ذاتاً گنه کار میداند و نویسندگان دیگر جدید نیز ظاهراً به تبعیت از او، این آموزه را در نوشتههای خویش گنجاندند:
«لكن خدا محبت خود را در ما ثابت میکند، از اینکه هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد». او از محبت به مسیح و صبر بر مصائب آن میگوید: «کیست که ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ آیا مصیبت یا دلتنگی یا جفا يا قحط یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟»؛ «و نه بلندی و نه پستی و نه هیچ دیگر قدرت خواهد داشت که ما را از محبت خدا که در خداوند ما مسیح عیسی است جدا سازد».
پولس محبت را جایگزین شریعت و «تکمیل» آن دانسته است به طوری که امور اخلاقی و شرعی را لازمه و اقتضای محبت قلمداد کرده، و نه احکامی بیرونی:
" مدیون احدی به چیزی مشوید جز به محبت نمودن با یکدیگر؛ زیرا کسی که دیگری را محبت نماید، شریعت را به جا آورده باشد؛ زیراکه زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، طمع مورز و هر حکمی دیگر که هست، همه شامل است در این کلام که همسایۀ خود را چون خود محبت نما. محبت به همسایۀ خود بدی نمیکند؛ پس محبت، تکميل شریعت است.
به نظر میرسد پولس طبق دیدگاه ویژۀ اخلاقی و عرفانی خویش، آن بخش از انجیل را که سفارش به محبت خدا و همسایه است پررنگ کرده، و سفارشهای دیگر حضرت مسیح را نادیده گرفته است؛ یعنی ایمان به برخی از دستورهای دین، و كفر به برخی دیگر؛ افزون بر اینکه لازمۀ محبت خدا، عمل صادقانه و پیروی کامل از پیامبر و احکام اوست؛ چنان که در عبارات گذشته، از حضرت مسیح نقل شد. در این باره پیامبر خاتم نیز از قول خدای سبحان به مردم فرمود که اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا او هم شما را دوست داشته باشد.
بنابراین باید احکام الهی را از طریق رسولش دریافت کرد و به قصد عبودیت و تقرب به خدا آنها را انجام داد، نه اینکه عمل - هرچند عمل اخلاقی و پسندیده - را بدون پشتوانۀ عقیدتی صحیح و تنها به لحاظ اقتضای ذاتی و محبت و امثال آن انجام داد؛ زیرا عمل به این صورت، افزون بر اینکه سعادت بخش و کمال آفرین نیست، هیچ گونه ضمانت اجرایی ندارد؛ چنان که در جوامع غربی، شاهد ناهنجاریهای فراوان و رفتارهای لجام گسیخته هستیم.
به نمونهای دیگر در این باره توجه کنیم:
" و اگر جميع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود، و محبت نداشته باشم، هیچ سود نمیبرم. محبت حلیم و مهربان است. محبت حسد نمیبرد. محبت کبر و غرور ندارد، اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود، خشم نمیگیرد و سوءظن ندارد، از ناراستی خوشوقت نمیگردد، ولی با راستی شادی میکند، در همه چیز صبر میکند و همه را باور مینماید، در همه حال امیدوار میباشد و هر چیز را متحمل میباشد"
با عبارتی دیگر، که میتوان آن را اوج پیام عهد جدید در باب محبت دانست، مطالب این گفتار را به پایان میبرم. بنا بر نامۀ يوحنا: «خدا محبت است». یوحنا نیزحامل فکر پولس بود؛ بنابراین میتوان این سخن را جزو سخنان پولس قلمداد کرد؛ از این رو باید گفت محبت، اساس الهيات و اخلاق پولسی را تشکیل میدهد نه الهیات مسیح! طبق این الهیات، معیار شناخت خدا، محبت به یکدیگر است: «هرکه محبت مینماید، از خدا مولود شده است و خدا را میشناسد؛ و کسی که محبت نمینماید، خدا را نمیشناسد». الهيات پولسی، خدا را در محبت خلاصه کرده است - «خدا محبت است» - و خدای مبهم، دست نیافتنی و نادیدنی - «کسی هرگز خدا را ندید» - را تنها با محبت به یکدیگر میتوانیم حس کنیم و با این عمل محبت آمیز «میدانیم که در وی ساکنیم و او در ما»
این گفتار را با فقراتی از نامۀ نخست یوحنا در باب محبت خدا و تجلی آن در محبت به یکدیگر، به انجام میرسانم:
" ای حبیبان، یکدیگر را محبت بنماییم؛ زیرا که محبت از خداست و هرکه محبت می نماید، از خدا مولود شده است و خدا را میشناسد و کسی که محبت نمینماید، خدا را نمیشناسد؛ زیرا خدا محبت است، و محبت خدا به ما ظاهر شده است به اینکه خدا پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاده است تا به وی زیست نماییم؛ و محبت در همین است، نه آنکه ما خدا را محبت نمودیم، بلکه اینکه او ما را محبت نمود و پسر خود را فرستاد تا کفارۀ گناهان ما شود. ای حبیبان، اگر خدا با ما چنین محبت نمود، ما نیز میباید یکدیگر را محبت نماییم. کسی هرگز خدا را ندید. اگر یکدیگر را محبت نماییم، خدا در ما ساکن است و محبت او در ما کامل شده است. از این میدانیم که در وی ساکنیم و او در ما؛ زیرا که از روح خود به ما داده است، و ما دیدهایم و شهادت میدهیم که پدر پسر را فرستاد تا نجات دهندۀ جهان بشود. هرکه اقرار میکند که عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا، و ما دانسته و باور کردهایم آن محبتی را که خدا با ما نموده است. خدا محبت است و هرکه در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در وی.
محبت در همین با ما کامل شده است تا در روز جزا مارا دلاوری باشد؛ زیرا چنان که او هست، ما نیز در این جهان همچنین هستیم. در محبت خوف نیست، بلکه محبت کامل خوف را بیرون میاندازد؛ زیرا خوف عذاب دارد و کسی که خوف دارد، در محبت کامل نشده است. ما او را محبت مینماییم؛ زیرا که او اول ما را محبت نمود"
محبت در قرآن کریم
واژۀ محبت تنها یک بار در قرآن کریم به کار رفته و آن، در خطاب به حضرت موسی و نجات آن حضرت در زمان طفولیت:
أنِ اقذِفيهِ فِي التَّابوتِ فَاقذِفيهِ فِي اليَمِّ فَليُلقِهِ اليَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأخُذهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ ألقَيتُ عَلَيكَ مَحَبَهً مِنِّی وَ لِتُصنَعَ عَلَى عَينِی؛ «که "او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند؛ و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد"؛ و من محبتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگانِ من، ساخته شوی و پرورش یابی)».
البته واژۀ هم معنای «حُبّ»، و واژگان هم خانوادهاش در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. «حُبّ» در این آیات شریف استعمال شده است: ۱۶۵ بقره، ۱۴ آل عمران، ۳۰ يوسف، ۳۲ ص، ۲۰ فجر. همچنین واژگان مترادف با «محبت»، مثل «وُدّ» و «ولایت» و مشتقاتی از آنها در قرآن مجید فراوان به کار رفته است. یکی از صفات خدا «ودود» است: وَاستَغفِروا رَبَّكُم ثُمَّ تُوبُوا إِلَيهِ إِنَّ رّبِّی رَحِيمٌ وَدُودٌ؛ «از پروردگار خود، آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید؛ که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است»؛ وَهُوَ الغَفُورُ الوَدُودُ؛ «و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است». همچنین خداوند «ولی» مؤمنان است؛ آیات بسیاری در این باره وجود دارد. خداوند مؤمنان را به دوستی و احسان با یکدیگر امر کرده است؛ چنان که به دشمنی با دشمنان خدا و مؤمنان. در آیات قرآن، محبت به صورت طرفینی از جانب خدای سبحان به مؤمنان، و برعکس، به کار رفته است.
حب و بغض
با مراجعه به کتاب آسمانی قرآن می بینیم که خدای سبحان، برخی کارها و کَسان را دوست دارد و از برخی ناخشنود است: ۲۳ بار واژۀ «لا يُحِبُّ» (خدا دوست ندارد...)، و ۱۷ بار « يُحِبُّ » (خدا دوست دارد.) به کار رفته است. از اینجا درمییابیم که مؤمن نیز باید دو ویژگی داشته باشد: حُب و بغض؛ یا «تولِّی و تبرِّی»؛ همچنان که این دو، جزو واجبات و فروع دین است؛ یعنی مسلمان باید خدا و دوستانش را دوست داشته باشد و از دشمنان خدا بیزار باشد. دوستان خدا انبیا، اوصیا و مؤمناناند، و دشمنان آنان دشمنان اویند؛ آنان مشمول رحمت و محبت خدایند، و اینان کانون غضب و لعنت او؛ به این سبب، مؤمنان موظفاند که به آنان سلام بفرستند و به اینان لعن.
با توجه به مباحث انسان شناختی ، انسانِ چندبعدی به طور فطری خواهان چیزهایی است و گریزان از چیزهایی به این سبب او نیازمند دین حق و جامعی است که از طریق دو بال عقل و وحی، مصادیق گرایش و گریز مثبت را به وی بشناساند، و او را از گرایشها و گریزهای منفی برهاند. چنین دینِ به دور از دستبرد بشر، با در نظر گرفتن استعدادها و نیازمندیهای حقیقی انسان، او را در سیر صعودی و کمالی، به سعادت رهنمون میشود؛ در حالی که ادیان تحریف شده و آیینهای ساخته دست بشر، با نگاه تک بعدی خود، استعداد یگانه، نیازمندی دنیایی و لذات آنی بشر را اصیل و واقعی مینمایانند. در این صورت است که برخی مکاتب، به محبت اصالت میدهند و ذلت را به جان میخرند؛ برخی در مقابل، قدرت و عزت را اصیل میدانند؛ و....
دین مبین اسلام با در نظر گرفتن تمام ابعاد وجودی انسان و کمال و سعادت حقیقی او، حب و بغض را باهم در نظر گرفته و سعادت آدمی را در دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا قرار داده است. اسلام دین جامعی است که در آن معارف اعتقادی، اخلاق و احکام شرعی، با یکدیگر آمیخته و احکام عملیِ مبتنی بر اصول عقیدتی، از معنای حقیقی برخوردار شده است. به این ترتیب تمام پندارها، گفتارها و کردارهای مسلمان، مبتنی بر اصول و مصالح واقعی است و محبت و عداوت او نیز بر همین اساس است.
در منابع دینی (قرآن کریم و روایات)، به دو موضوع دوستی و دشمنی پرداخته شده است. بنا بر آیات شریف قرآن، خدای سبحان از برخی اعمال و افراد خشنود، و از برخی دیگر ناخشنود است. در منابع روایی همچون اصول کافی بابی با عنوان «بابُ الحُبِّ فِي الله وَالبُغضِ في الله» وجود دارد.
اکنون با استناد به آیات قرآن کریم، فهرست وار به نمونه هایی از محبوبان و مغبوضان خدای سبحان اشاره میکنم، تا با شناخت محبوبان خدا، دوستدار آنان باشیم و خود را به صفاتشان بیاراییم، و با شناخت مبغوضان، از آنان دوری گزینیم و خود را از صفاتشان بپیراییم؛ با آرایش به آن فضایل و پیرایش از این رذایل، به تکامل انسانی و تقرب الهی، که هدف از خلقت است، دست خواهیم یافت.
محبوبان خدا
مؤمنان و پیروان پیامبر خاتم : قُل إِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونيِ يُحبِبكُمُ اللهُ وَ يَغفِر لَكُم ذُنُوبَکُم وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
نیکوکاران: ... إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُحسِنِين ؛ ..... وَاللهُ يُحِبُّ المُحسِنِينَ.
توبه کنندگان: ... إِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَوَّابِينَ...؛
پاکان: .... وَ يُحِبُّ المُتَطَّهِّرينَ؛ .... وَ اللهَ يُحِبُّ المُطَّهِّرينَ.
پرهیزکاران: ... إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَّقِينَ.
صابران: ... واللهُ يُحِبُّ الصَّابِرِين.
توکل کنندگان: ... فَتَوَكَل عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَوَکِلِینَ.
عدالت پیشگان: ... إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ.
و پیکارگران در راه خدا: إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِه صَفَّاً كَأنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوصٌ.
مبغوضان خدا
متجاوزان: .... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُعتَديِنَ ؛ .. إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُعتَديِنَ.
مفسدان: ... وَالله لا يُحِبُّ الفَسَادَ؛ ... وَاللهُ لا يُحِبُّ المُفسِديِنَ ؛ ... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ المُفسِديِنَ .
ناسپاس گنهکار: ... وَالله لا يُحِبُّ کُلَّ کَفَّار أثِيم.
کافران: ...... فَإِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الكافِرِينَ؛ ... إِنَّهُ لا يُحِبُّ الكافِرِينَ.
ظالمان: .... وَالله لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ؛ ... إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ.
متكبر فخرفروش: ... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ مَن كانَ مُختَالاً فَخُوراً؛ ... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُختَالٍ فَخُورٍ؛ ... واللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُختَالٍ فَخُورٍ.
خائنان گنهکار و ناسپاس: ... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ مَن كانَ خَوَّاناً أثِيماً .... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الخائِنِينَ؛ ... إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ کَفُور.
اظهار کنندگان بدیها: لا يُحِبُّ الله الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَولِ... .
اسراف کاران: .... وَلا تُسرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفِينَ.
مستکبران: ... إِنَّهُ لا يُحِبُّ المُستَكبِرِينَ.
شادی کنندگان مغرور: ... إِنَّهُ لا يُحِبُّ الفَرِحينَ.
نظرات (0)