ماجرای تولد مسیح

مادر عيسي عليه‌السلام «مريم» دختر عمران است. هنگامي كه مادر مريم به او حامله شد، بـه خيــال ايــن كــه آن‌چــه در شكـم دارد پسـر اسـت، نــذر كــرد كـه او را پـس از بـه دنيـا آمـدن در راه خـدا آزاد كنـد، تا پسـرش بـه خـدمــت مسجـد مشغـول شـود.
چــون بار خــود را به زمين نهاد و روشن شد كه او دختر است، غم و حزن او را فراگرفت، ليكن دخترش را به نام "مريم" كه به معني "خادمه" است، ناميد، تا او را به‌خدمت مسجد وادارد.
"عمران" پدر مريم پيش از ولادت او از دنيا رخت بر بسته بود. مادرش او را به مسجد آورد تا به كاهنان آن كه "زكريا" هم جزو آنان بود، تسليم كند. كاهنان راجع به كفالت مريم با يكديگر نزاع و گفتگـو كردند، تا بالاخره بنا را بر قرعه نهادند و قرعه به نام "زكريا" در آمد. زكريا كفالت مريم را به عهده گرفت، و او هم به خدمت مسجد مشغول بود، تا هنگامي كه مريم به سن بلوغ رسيد. آن زمان زكريا براي مريم حجابي بر پا كرد تا مريم در ميان آن مشغول عبادت خداوند شود. جز زكريا شخص ديگري داخل آن حجاب نمي‌شد. هر وقت زكريا وارد محراب مريم مي‌شد، رزق حاضري در محراب او مـي‌ديـد، از او پـرسيـد: اي مـريـم ايـن روزي از كجـاسـت؟

مـريـم گفـت: از نــزد خـدائـي اسـت كـه بـدون حسـاب بـه هــر كـه خـواهـد روزي بخشـــد!
القاب مــريـم عليهاالسلام "صـديقـه" و "معصـومـه" و "طاهـره" و "بـرگـزيـده" بود.
او "محدثه"اي است كه ملائكه با او سخن گفتند و به او خبر دادند كه:
«خدا وي را برگزيده و پاكيزه نموده، و از عبادت كاران قرار داده، و او را براي جهانيان از آيات و نشانه‌هاي خود مقرر داشته است.»
سپس خداي متعال "روح" را به سوي مريم ـ در حالي كه در حجاب مستور بود ـ فرستاد. "روح" به صورت بشر كاملي براي مريم مجسم شد، و به او گفت: من فرستاده پروردگار توام، و براي بخشيدن پسري كه پدر ندارد به اذن الهي به سوي تو آمده‌ام. به او بشارت داد كه به زودي از فرزندش معجزات باهره‌اي ظاهر خواهد شد، و خداوند او را به "روح القدس" تأئيد مي‌كند. و هم‌چنين "كتاب و حكمت و تورات وانجيل" را به او مي‌آمـوزد، و او را بـا آيـات و نشـانه‌هاي آشكار به سوي "بني‌اسرائيل" خواهد فرستاد. "روح" داستان عيسي را براي مريم گفت و سپس در او "دميد" و مريم در حال مانند ساير زناني كه حامله مي‌شوند، به فرزند خود حامله شد.
مريم در مكاني دور خلوت گزيد، و چون او را درد زائيدن فرارسيد زير شاخ درخت خرمائي رفت واز شدت حزن واندوه با خود مي‌گفت: كاش پيش از اين مرده بودم، و از صفحه دل‌ها نامم فراموش شده بود. در آن حال (روح القدس يا فرزندش عيسي) او را ندا داد: غمگين مباش كه خدا از زير قدمت چشمه آبي جاري نمود، و تو خود تنه درخت راتكان بده تا از آن برايت رطب تازه فرو ريزد. از اين رطب تناول كن واز آن چشمه بيــاشــام، و چشــم خود بــه "عيســي" روشــن دار، و اگــر از جنــس بشــر كسي را ديدي به "اشــاره" به او بگــو: من بــراي خــدا نــذر "روزه سكــوت" كــرده‌ام، و بــا هيچ‌كس تا روزه هستم سخن نمي‌گويم!
مريم فرزند خود را گرفته و به سوي قومش روان شد. چون قومش او را بدان حال ديدند مشغول طعن و سرزنش او شدند و گفتند: اي مريم عجب كار منكر و شگفت آوري كردي! اي خواهر هارون تو را نه پدر ناصالح و نه مادر بدكار بود، (كه خودت چنين كاري را مرتكب شدي؟!)
مريم پاسخ آنان را به اشاره حواله طفل كرد. آن‌ها گفتند:
- مـا چگـــونـه بــا طفـل گهــواره‌اي سخــن گــوئيــم؟
طفل به امر خدا به زبان آمد و گفت:
- من بنده خاص خدايم، كه مرا كتاب آسماني و شرف نبوت عطاء فرموده است، من هر كجا كه باشم، مرا مبارك گردانيده، و تا زنده‌ام به نماز و زكات سفارش نموده، و هم‌چنين به نيكوئي با مادرم توصيه فرموده، و مرا ستم‌كار و شقي نگردانيده است. روز ولادت و مرگ و هم‌چنين روزي كه برانگيختـه شـوم، سـلام و درود حـق بـر مـن اسـت! اين جملات خود اشاره‌اي بود به آينده عيسي كه عليه بيدادگري‌ها و ستم‌كاري‌ها قيام مي‌كند، و براي زنده كردن دين موسي و از بين بردن كجي‌ها كه در آن پديد آمده و تجــديـد معــارف و حقــايقــش و بـرافكندن اختـلافـات و مشـاجـرات، به پا مي‌خيزد.
عيسي رشد و نمو كرد تا به سن جواني رسيد. او و مادرش مريم هر دو روي عادت جاري در زندگي بشر - از خـوردن و آشـاميـدن و سـايـر عـوارض وجـودي - تـا آخـر عمـرشـان زنـدگـي مـي‌كـردنــد.
سپس عيسي مبعوث به رسالت شد.

نظرات (0)

هنوز نظری ارسال نشده است

  1. بهتر است نام و نظر خود را فارسی تایپ کنید ( برای انتشار سریع نظر یا افزودن فایل پیوست، باید وارد حساب کاربری خود شوید )
پیوست (0 / 3)
انتشار موقعیت