۱. عيسى عليه السلام فرمود: «اى جمع ياران! با خدا بسيار سخن بگوييد و با مردم اندك».
حواريان گفتند: چگونه با خدا سخن بگوييم؟
فرمود: «در خلوت، با او راز و نياز كنيد. در خلوت با او نيايش كنيد».(۱)
۲. عيسى بن مريم عليه السلام: به راستى به شما مى گويم: خورشيد، روشنگر هر چيزى است، و حكمت، روشنگر هر دلى، و خداترسى، سرآمد هر حكمتى، و حق، درِ هر خوبى است و رحمت خدا درِ هر حقّى، و كليدهاى آن، دعا و زارى و كردار (نيك) است، و در بدونِ كليد، چگونه باز مىشود؟!(۲)
۳. خداوند به عيسى بن مريم عليه السلام وحى فرمود كه: «به بزرگان بنى اسراييل بگو: به هيچ خانه اى از خانه هاى من جز با دلهايى پاك و چشمانى فرو هشته و دستانى پاكيزه، وارد نشوند. به آنان بگو: بدانيد كه من دعاى كسى از شما را كه كسى از آفريدگانم بر گردن او حقّى (ادا نشده) داشته باشد، نمى پذيرم».(۳)
۴. محمد بن مسلم می گوید امام صادق عليه السلام به من فرمود: اى محمّد! حكايت ما خاندان، حكايت خاندانى است كه در ميان بنى اسراييل بودند. هر يك از آنها كه چهل شب در عبادت مى كوشيد و سپس دعا مى كرد، دعايش مستجاب مى شد. يك بار يكى از آنان چهل شب در عبادت كوشيد و سپس دعا كرد؛ امّا دعايش مستجاب نشد. از اين حال خود، به نزد عيسى بن مريم عليه السلام شكايت بُرد و از او خواست برايش دعا كند. عيسى وضو گرفت و نماز گزارد و سپس دعا كرد. خداوند به او وحى فرمود كه: اى عيسى! اين بنده ام از غير درى كه از آن بايد وارد شود، نزد من آمد. او در حالى به درگاهم دعا كرد كه نسبت به تو در دلش ترديدى داشت. پس اگر چندان مرا بخواند كه گردنش قطع شود و انگشتانش بريزد، جوابش را نخواهم داد.
عيسى عليه السلام رو به آن مرد كرد و فرمود: «تو در حالى خدايت را مى خوانى كه در دلت نسبت به پيامبر او مردّدى؟»
مرد گفت: اى روح و كلمه خدا! به خدا، چنان است كه گفتى. پس، از خدا بخواه كه آن ترديد را از من ببَرد.
عيسى عليه السلام برايش دعا كرد و خداوند توبه آن مرد را پذيرفت و مانند يكى از خاندانش شد.
ما خاندان نيز اين گونه ايم. خداوند، عمل بنده اى را كه در [حقّانيت] ما ترديد داشته باشد، نمى پذيرد.(۴)
۵. وقتى عيسى بن مريم عليه السلام فرستادگانش را مى فرستاد تا مردگان را زنده كنند، به آنها مى فرمود: چنين و چنان بگوييد، پس هر گاه لرزه و اشكى در خود يافتيد، در چنين حالتى دعا كنيد.(۵)
۶. عيسى بن مريم عليه السلام: كدام يك از شماست كه فرزندش از او نانى بخواهد و او سنگى به دستش دهد؟ و از او روپوشى بخواهد و او مارى به دستش دهد؟ حال، وقتى شما بدكرداران مى دانيد كه بايد چيزهاى خوب به فرزندانتان بدهيد، خداوندتان سزاوارتر است چيزهاى خوب را به كسى كه از او بخواهد، بدهد.(۶)
پاورقی:
(۱). حلية الأولياء: ج ۶ ص ۹۴.
(۲). تحف العقول: ص ۵۱۲، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۱۶ ح ۱۷؛ تاريخ دمشق: ج ۶۸ ص ۶۸ نحوه.
(۳). الخصال: ص ۳۳۷ ح ۴۰، الأمالي للمفيد: ص ۱۳۳ ح ۱، فلاح السائل: ص ۹۳ ح ۲۸ كلّها عن نوف البكالي، بحار الأنوار: ج ۴۱ ص ۱۶ ح ۹؛ حلية الأولياء: ج ۱ ص ۷۹ الرقم ۴، تاريخ بغداد: ج ۷ ص ۱۶۲ ح ۳۶۰۸ كلاهما عن نوف البكالي عنه عليه السلام، كنز العمّال: ج ۱۵ ص ۹۳۳ ح ۴۳۶۰۰.
(۴). الأمالي للمفيد: ص ۲ ح ۲، الكافي: ج ۲ ص ۴۰۰ ح ۹ وليس فيه ذيله، عدّة الداعي: ص ۵۷، تأويل الآيات الظاهرة: ج ۱ ص ۸۷ ح ۷۳، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۲۷۹ ح ۱۰.
(۵). كتاب الزهد لابن حنبل: ص ۷۷، الدر المنثور: ج ۲ ص ۲۲۰.
(۶). سعد السعود: ص ۵۶، بحار الأنوار: ج ۱۴ ص ۳۱۸ ذيل ح ۱۷ وفيه« خمراً بدل« خبزاً» و« حجراً» بدل« جمراً».
نظرات (0)